BAMDADZAGROSONLINE.IR
کد خبر : 244212
دوشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۲ ، 13:29

«بیژن عبدالکریمی» استاد فلسفه در تشریح تحولاتی که از تفاوت‌های نسل جدید و قدیم منشا می‌گیرد بیان می‌دارد: نباید تصور کرد که بچه‌های جدید حکومت را نفی می‌کنند بلکه اصولا اتوریته را نمی‌بینند و از این رو نباید ویژگی‌های این نسل را از منظر سیاسی نگریست.

به گزارش بامداد زاگرس آنلاین و به نقل از ایرنا:اگر منشا اعتراض‌های سال گذشته را ترکیبی از مطالبات پاسخ داده‌نشده در جامعه و برنامه‌ریزی و موج‌سواری اپوزیسیون و دولت‌های متخاصم بدانیم و به سه‌گانه مردم (به خصوص نسل جدید)، حاکمیت و اپوزیسیون توجه کنیم، امروز این‌که رویکرد هر یک از اضلاع این مثلث را چه مقدار شناخته‌ایم، قابل بررسی است.

در این زمینه، پژوهش ایرنا در پرونده‌ای به بررسی این مهم پرداخته که در بخشی از آن «بیژن عبدالکریمی» استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی در گفت‌وگویی وضعیت شناخت ما از نسل جدید و چگونگی تفکر آن‌ها در ارتباط با نظام جهانی را تشریح کرده است. متن این مصاحبه را در ادامه می‌خوانیم:

 

---

اگر می‌خواهیم برای جوان ایرانی تصمیم‌گیری کنیم، باید تحولات فرهنگی جهان را درک کنیم

در این دوران فردیت‌گرایی به شدت رشد پیدا کرده و می‌گوید من خودم می‌خواهم بفهمم. این نسل می‌گوید تو اسلام را چنین می‌فهمی اما من اسلام را چنین می‌فهمم و چه دلیلی وجود دارد که تو بهتر از من بدانی

عبدالکریمی در ابتدای گفت‌وگو به تاثیر تحولات جهانی بر نسل جدید و رفتارش می‌پردازد و می‌گوید: امروز دنیای جوان ایرانی جدای از دنیای جوانان دیگر کشورها نیست. دختر ایرانی تا حدودی آن‌گونه می‌اندیشد که یک دختر در کشورهای دیگر می‌اندیشد. احساسات مشترک در جهان شکل گرفته است؛ به این معنا با مدرنیته ما وارد سرعت گرفتن تکوین واحد جهانی شدیم. بنابراین امروز تحولات فرهنگی در کشور ما نمی‌تواند مستقل از تحولاتی که در سراسر جهان صورت می‌گیرد، فهم شود.

امروز نمی‌توانیم احساسات یک جوان ایرانی را بدون درک آنچه که در فضای فرهنگی جهان صورت می‌گیرد، درک کنیم. اگر می‌خواهیم برای جوانان تصمیم‌گیری کنیم، سیاست‌گذاری فرهنگی کنیم و برنامه بدهیم باید از این تحولات فرهنگی متاثر باشیم.

ویژگی نسل جدید را نباید سیاسی فهمید

عبدالکریمی دنیای قدیم و دنیای جدید را دارای تفاوت‌هایی عمده می‌داند و اظهار می‌دارد: جهان قدیم مذهب‌باور و جهان جدید عقل‌محور است. در جهان جدید تحولاتی در حوزه علم و صنعت اتفاق افتاد. این تحولات چنین نیست که برای نمونه فقط لپ تاپ به خانه‌ها آمده باشد بلکه انسان به لحاظ آنتروپولوژی (انسان‌شناسی) تغییر پیدا کرده است.

امروز ما با جهان و انسان آنلاین مواجه هستیم. چنین نیست که بچه‌های ما یک تغییرات روان‌شناختی پیدا کرده باشند بلکه انسان آنلاین با ما متفاوت است؛ یعنی ویژگی‌های وجودشناختی و هستی‌شناختی او متفاوت است. بنابراین احمقانه‌ترین شکل این است که ما این ویژگی را سیاسی بفهمیم و بخواهیم با روش‌های پلیسی، امنیتی، نظامی و سرکوبی به آن پاسخ دهیم. این یعنی نفهمیدن مساله و جواب نخواهد داد.

هنوز از سیلی مدرنیته گیج بودیم که پسامدرنیته سیلی دوم را نواخت

استاد فلسفه دانشگاه به تاثیر مدرنیته و پسا مدرنیته بر انسان اشاره می‌کند و می‌گوید: ما هنوز از سیلی مدرنیته گیج و گنگ بودیم که جهان پسامدرنیته آمد و سیلی دوم را بر صورت جوامعی همچون ما نواخت. امروز این گیج و گنگی در جامعه ما وجود دارد و نمی‌دانیم با جهان جدید چه کنیم. من به عنوان یک استاد دانشگاه می‌گویم که هیچکدام از ما نمی‌دانیم با این جهان چه کار کنیم. برای مثال ما زبانی نداریم که با این بچه‌های جدید چگونه صحبت کنیم. این وضعیت فرهنگی ما شده است.

امروز ما با جهان و انسان آنلاین مواجه هستیم. چنین نیست که بچه‌های ما یک تغییرات روان‌شناختی پیدا کرده باشند بلکه انسان آنلاین با ما متفاوت است

جهان پسامدرن شکاف دیگر تمدنی ایجاد کرده و قاعدتاً دین در این جهان دیگر نمی‌تواند همانند دوران ماقبل مدرن یا حتی دوران مدرن باشد و تحولاتی که صورت گرفته بی‌تردید تحولات فرهنگی خواهد بود و وجوه سیاسی، اجتماعی و تاریخی جدیدی را برای جهان و جامعه ما به وجود خواهد آورد.

دچار یک نوع فقدان امنیت فکری و وجودشناختی هستیم

این چهره دانشگاهی به دو تجربه بزرگ تاریخی بشر غربی اشاره می‌کند و می‌گوید: نخستین تجربه، نظام‌های الهیاتی مسیحی است که در نهایت منجر به خشم و کینه نسبت به کلیسا شد زیرا بشر با خوشبینی تمام قرار بود به آزادی و خوشبختی برسد. پس در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی ایمانی در بشر غربی و ما که تحت تاثیر آنها بودیم به وجود آمد که قرار بود به سعادت برسیم. اما نتیجه این تفکر ظهور نظام‌های توتالیتر و فاشیستی بود که انسان‌ها را قربانی می‌کرد، نتیجه این تفکر دو جنگ بزرگ جهانی بود که میلیون‌ها انسان در آن کشته شدند. نتیجه فلسفه‌های جدید به هم خوردن رابطه انسان و طبیعت بود و تمام آن آرزوها بر باد رفت. لذا بشر به نظام‌های الهیاتی پیشین و نظام‌های فلسفی جدید بدبین شد.

وی نتیجه این وضعیت را نوعی بدبینی و بی‌اعتمادی به همه نظام‌های فکری که مدعی نجات بشرند می‌داند و می‌افزاید: در چنین وضعیتی بشر بی‌خانمان می‌شود. لذا ما دچار یک نوع فقدان امنیت فکری و وجودشناختی هستیم. بنابراین روند جهان کنونی به سوی یک نوع سکولاریزاسیون است. در یک چنین جهانی اسلام به عنوان یک روایت بزرگ می‌خواهد همه چیز را تفسیر کند اما جهان دچار یک نوع بی‌اعتمادی شده است. پس مساله یک امر سیاسی نیست که با جابجایی حکومت‌ها و انقلاب‌ها از بین برود بلکه یک امر جهانی است.

در ذهنیت نسل جدید اتوریته معنا ندارد و این محصول جهان کنونی و جهان پسامدرن است

عبدالکریمی به راه سومی میان مذهی‌گراییِ صرف و عقل‌گرایی اشاره می‌کند و می‌گوید: ما می‌توانیم تفسیری معنوی از جهان داشته باشیم بی‌آنکه به نظام‌های الهیاتی سابق تن بدهیم، بی‌آنکه به نظام‌های کلیسایی تن بدهیم، بی‌آنکه به فرقه‌گرایی تن بدهیم و انسان را در پای آن قربانی کنیم. بنابراین در دوران پسامدرن همه مرجعیت‌ها فرو ریخته است.

احمقانه‌ترین شکل این است که ما این ویژگی را سیاسی بفهمیم و بخواهیم با روش‌های پلیسی، امنیتی، نظامی و سرکوبی به آن پاسخ دهیم

در دوران گذشته من به عنوان مرد خانواده مرجعیت داشتم اما در دوران ما کسی برای مرد خانواده تره هم خورد نمی‌کند، نظام پدرسالاری فرو ریخته است. امروز وقتی دانشجو به من استاد می‌گوید تو اینگونه فکر می‌کنی و من اینگونه فکر نمی‌کنم، بی‌ادبی نیست بلکه یک امر فلسفی و متافیزیکی است. هنوز افراد ۵۰ یا ۶۰ ساله هستند که جلو پدرشان سیگار نمی‌کشند اما دختر ۱۴ یا ۱۵ ساله احساس نمی‌کند که باید سیگار کشیدنش پنهان کند. نه اینکه می‌خواهد بی‌ادبی کند اصلاً اتوریته را نمی‌بیند.

در جهان جدید اتوریته وجود ندارد، فکر نکنید بچه‌های جدید حکومت را نفی می‌کنند بلکه حکومت را نمی‌بینند، نه اینکه آنها شجاع‌تر از من هستند و او شجاع است و من می‌ترسم بلکه من حکومت را می‌بینم و ملاحظات را رعایت می‌کنم اما او اصلاً حکومت را نمی‌بیند. در ذهنیت این نسل جدید اتوریته معنا ندارد و این محصول جهان کنونی و جهان پسامدرن است.

در این دوران فردیت‌گرایی به شدت رشد پیدا کرده و می‌گوید من خودم می‌خواهم بفهمم. این نسل می‌گوید تو اسلام را چنین می‌فهمی اما من اسلام را چنین می‌فهمم و چه دلیلی وجود دارد که تو بهتر از من بدانی. این تنها مربوط به ایران نیست و در سراسر جهان وضعیت همین است. در چنین جهانی رابطه نسل‌های جدید و جوانان با سنت تاریخی قطع شده است؛ یعنی در اروپا هم دختر فرانسوی یا پسر نروژی، گوته، شکسپیر و ... نمی‌خواند و امروز دختر و پسر ما فردوسی، حافظ و ... به آن معنا نمی‌شناسد. در نتیجه پسر و دختر در نوع پوشش متفاوت می‌شود، شلوار پاره می پوشد، گوشواره می اندازد و ... . من در پی نقد یا تایید نیستم بلکه می‌خواهم بگویم که جهان این‌ها متفاوت شده است.



 

نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !

ارسال دیدگاه
ارسال نظر
captcha