BAMDADZAGROSONLINE.IR
کد خبر : 505578
جمعه 21 شهریور 1404 ، 18:06

اولترا روشنفکر آخوندزاده

نگاهی به «یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد»؛

اولترا روشنفکر آخوندزاده

توصیف‌های تند و کوبنده جلال خواندنی است و خواننده را می‌کشد، به خصوص که سخت بی‌پرده و صریح و گاه بی‌رحمانه است. در آنها می‌توان نه فقط چهره بدون بزک و دوزک یک روشنفکر ایرانی را دید، بلکه خویشتن خویش را به نظاره نشست

به گزارش بامداد زاگرس آنلاین و به نقل از  خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا):  نوشتن درباره «یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد» کار ساده‌ای نیست. می‌توان خیلی راحت و به شیوه مرسوم از چیستی این یادداشت‌ها و چگونگی تبدیل شدن آن‌ها به کتاب شرحی ساده ارائه کرد که البته بی‌فایده هم نیست و برای کسانی که این یادداشت‌ها را ندیده‌اند یا خبر انتشارشان را نشنیده‌اند، سودمند و مفید است، به ویژه اگر این توضیح با ذکر ویژگی‌های کلی این یادداشت‌ها همراه باشد.

همچنین می‌توان برای نسل جوان و نوجوانی که احتمالاً چندان آل‌احمد را نمی‌شناسند و نام او را تنها در کتاب‌های درسی و ادبیات خوانده‌اند یا اسمش را به عنوان نام بزرگراه و خیابان و مدرسه شنیده‌اند، توضیح داد که او چه کسی بوده و چه کار کرده و چرا بعد از نیم قرن از درگذشتش هنوز نامش -دست کم در محافل روشنفکری و ادبی و بعضاً سیاسی- به نیکی یا بدی بر سر زبان‌هاست و عده‌ای به سختی به او می‌تازند و همه کاسه‌کوزه‌ها را بر سر او و امثال او می‌شکنند و شماری بسیار کمتر از او دفاع می‌کنند یا می‌گویند با انصاف بیشتری باید با او مواجه شد. این توضیحات و شرح‌ها ساده است و با یک جستجوی آسان یا پرسش از «چت جی‌پی‌تی» می‌شود جواب این سوال‌ها را یافت.

 

یادداشت‌ها بدون سانسور و ممیزی

اما خود آل‌احمد اگر بود، احتمالاً این شیوه مکانیکی و اصطلاحاً دانشگاهی را چندان نمی‌پسندید و احیاناً در آشکارا یا نهان نویسنده یا گوینده را مورد طعن و تحقیر قرار می‌داد. بگذریم که این «یادداشت‌ها» اصلاً کتاب به معنای مرسوم آنها نیست، آن‌هم نوشته نویسنده‌ای بسیار پرکار که در انتشار کارهایش وسواس داشت و اگر خیلی زود هنگام و در چهل و شش سالگی از دنیا نمی‌رفت، دست کم آنها را پاکنویس می‌کرد و دلش رضا نمی‌داد که بسیاری از آنچه درباره خودش و دیگران نوشته، این طور آفتابی و عیان شود. با اینهمه خواهرزاده او، محمد حسین دانایی، پنجاه سال بعد از فوت دایی‌اش این یادداشت‌ها را چاپ کرده، آن هم با کمترین حد ممیزی و سانسور، به صورت کاملاً رسمی که خود از عجایب است.

عجیب‌تر اما خود یادداشت‌هاست. به عنوان کتابخوانی که از سیزده-چهارده سالگی، یعنی از اواخر دهه ۱۳۶۰ با آثار آل‌احمد آشنا شدم و در بیش از سی سال هر چه از او و درباره‌اش به دستم می‌رسید، می‌خواندم یا لااقل مرور می‌کردم، هیچ فکر نمی‌کردم که آل‌احمد باز بتواند غافلگیرم کند. تا قبل از خواندن این یادداشت‌ها فکر می‌کردم صریح‌ترین چیزی که درباره آل‌احمد خوانده‌ام، متن «سنگی بر گوری‌» است. در یکی-دو دهه اخیر هم آن قدر در مجلات و مطبوعات و رسانه‌ها راجع به آل‌احمد گفته‌اند و نوشته‌اند، که دیگر هیچ رغبتی به پرداختن به او نداشتم. اعتراف می‌کنم که خودم هم به عنوان روزنامه‌نگار اندیشه، در طول قریب به دو دهه کاری، بر حجم آن مطالب و پرونده‌ها و گفتارها و نوشتارها افزوده‌ام. با اینهمه این یادداشت‌ها چنان برانگیزاننده و اجازه بدهید خیلی ساده بگویم، خوبند، که وقتی همکارم گفت کتاب را باید پس بدهی، خیلی سریع به کتابفروشی انتشارات اطلاعات رفتم و یک جلد را خریدم. راستش حتی ترسیدم که چاپش تمام شود و ناشر (روزنامه اطلاعات) دوباره آن را چاپ نکند. از همان موقع هم به هر کسی که سر راهم دیده‌ام و می‌دانستم که کتابخوان است، پیشنهاد، بلکه توصیه کرده‌ام که این کتاب را بخرد.

یک آدم معمولی

اما چرا این همه کتاب یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد را تبلیغ می‌کنم؟ مگر این کتاب چه چیزی دارد؟ حقیقتش را بخواهم بگویم، به یک معنا هیچ. کسانی که با آثار و نوشته‌های جلال آشنا هستند، هیچ چیز تازه‌ای در آن نمی‌یابند. همان نویسنده گزارشگر و تندنویس (به هر دو معنا) که خیلی شتابزده و صریح و بی‌پروا در مورد همه چیز اظهار نظر می‌کند و بقیه – و البته خودش- را به سختی و با جزمیتی گاه آزاردهنده مورد هجمه قرار می‌دهد، با جملات کوبنده و کوتاه و بعضاً دم‌بریده و تلگرافی. مشاهده‌گری راوی که آرام و قرار ندارد و چنان که همسرش سیمین و دیگران بارها گفته و نوشته‌اند، انگار می‌داند که سفر عمرش کوتاه است و به پنجاه هم نمی‌رسد. این‌ها حرف‌های تازه‌ای درباره آل‌احمد نیست و همه کسانی که اندکی با او و آثارش آشنایند، آن‌ها را می‌دانند.

به معنایی دیگر این یادداشت‌ها برای کسانی هم اصلاً با آل‌احمد آشنایی ندارند، سخن تازه‌ای در بر ندارد. این‌ها روزنوشت‌های یک آدم معمولی است که درگیر مسائل و مشکلات و مصائب روزمره است، درگیر شغل و مشغله، خرج و مخارج زندگی و حقوق سر برج، معاشرت با اطرافیان، آمد و شد با دوست و فامیل، خوشگذرانی و تفریح، سفر به این طرف و آن طرف، استفاده از محصولات فرهنگی، بالا و پایین در مناسبات زناشویی، زد و خورد با این و آن، زیر و روکشی در روابط اقتصادی، ابتلا به انواع و اقسام بیماری‌ها، نگران آینده، مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و … این آدم معمولی دست بر قضا یک معلم ادبیات دست به قلم است که عشق عجیبی به نوشتن دارد و به شکلی وسواس‌گونه و متوالی همه چیزهایی را که تجربه کرده، می‌نویسد. کاری که احتمالاً بسیاری نمی‌کنند و یا آن طور که آل‌احمد می‌کرد، از پسش بر نمی‌آیند.

 

متناقض مثل همه

اتفاقاً همین وجه ماجراست که این یادداشت‌ها را برای من چنین جذاب و خواندنی کرده، یک آل‌احمد بدون روتوش و بسیار ملموس. نه اسطوره و پدرخوانده روشنفکری مریدپرور که با کاریزمایی که داشت، آن هم در زمانه‌ای کاریزماپرور، حلقه‌ای را دور خودش شکل داد و به این و آن می‌تاخت، نه کسی که با «غربزدگی» سرود یاد مستان داد و فهمیده-نفهمیده سرسلسله یا از سرکردگان غرب‌ستیزی شد، نه مترجم سارتر و کامو و مدافع و بانی ادبیات متعهد، نه یک پرگوی پرنویس پرمدعا که ندانسته و نخوانده راجع به همه چیز اعم از تاریخ و فلسفه و فرهنگ حرف می‌زد و حکم‌های جزمی و قاطع و بدون منبع صادر می‌کرد، نه یک فعال سیاسی که آخوندزاده بود، اما سر از چپ و چپ‌گرایی در آورد و وارد زد و خوردهای سیاسی شد، بعد هم از حزب توده انشعاب داد و بعد از کودتا سر خورده شد و نشست به نوشتن و معلمی و به این و آن گیر دادن و در نهایت هم به اصل خویش برگشت و به قول مذهبی‌ها توبه کرد.

آل‌احمد همه اینها بود. درباره هر یک از این چهره‌ها هم هزاران صفحه نوشته شده که بسیاری از آنها هم مستند به آثار و نوشته‌های اوست و بسیاری از آنها را نمی‌توان انکار کرد. انصافاً یادداشت‌های روزانه آل‌احمد هم بسیاری از این احکام را تایید می‌کند و بعید نیست که بسیاری از مدعیان دعاوی فوق، برای اثبات احکام‌شان به این یادداشت‌ها استناد کنند. احتمالاً چنین هم کرده‌اند و ادعانامه‌ها و دفاعیه‌هایشان علیه یا له او را پر و پیمان‌تر کرده‌اند. اما موضوع چنان که اشاره شد، این است که آل‌احمد همه اینها بود، یک آدم متناقض مثل همه آدم‌های دیگر، گیرم با برون‌ریزی بیشتر و با خلق و خوهایی خاص.

 

مرد سی و پنج ساله ایرانی در دهه ۱۳۳۰

برای اینکه بهتر حرفم را برسانم، بگذارید، به یادداشت‌ها می‌پردازم. بد نیست به خاطر داشته باشیم که این‌ها یادداشت‌های یک مرد ۳۲ تا ۳۵ ساله ایرانی بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷ است. یعنی دو سال بعد از کودتا، زمانی که جلال آل‌احمد، فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و معلم ادبیات دبیرستان‌های تهران دیگر فعالیت سیاسی نمی‌کند، با همسرش سیمین دانشور که مدرک دکترا از خارج دارد و استاد زیبایی‌شناسی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است، در خانه‌ای که خودشان با قرض و قوله و وام و کمک خانواده و حقوق کارمندی، در تجریش ساخته‌اند، زندگی می‌کنند، بعد از پنج-شش سال ازدواج، بچه‌دار نشده‌اند و زندگی بخور و نمیری دارند. بچه نداشتن و فرهنگی بودن و سابقه سیاسی و پیشینه خانوادگی، باعث شده که با آدم‌های زیادی از سنخ خودشان، از نویسنده و شاعر و سینماگر و نقاش گرفته تا فعال سیاسی و کارگردان تئاتر و موسیقی‌دان دم‌خور باشند و حشر و نشر کنند. آدم‌هایی که از قضا امروز اکثراً مثل خود آنها از چهره‌های نامدار فرهنگ و ادب و بعضاً سیاست کشور محسوب می‌شوند: نیما یوشیج، ابراهیم گلستان، احمد فردید، پرویز ناتل خانلری، همایون صنعتی‌زاده، ناصر وثوقی، خلیل ملکی، فروغ فرخ‌زاد، صادق چوبک، پرویز داریوش، هوشنگ ایرانی، سیروس پرهام، محمد علی جمال‌زاده، علی اصغر خبره‌زاده و...

 

عجول و قاطع

امیدوارم جلدهای دیگر این یادداشت‌ها که تا پایان عمر جلال در سال ۱۳۴۸ ادامه دارد، زودتر منتشر شود. جلد اول از ۱۸ مرداد ۱۳۳۴ تا ۱۸ آذر ۱۳۳۷ را در بر می‌گیرد. گویا آل‌احمد پیش از این نیز روزنوشت‌هایی داشته، اما آن یادداشت‌ها به نوشته خودش در جریان یک دزدی از بین می‌روند. او در هنگام شروع این یادداشت‌ها نویسنده‌ای نسبتاً شناخته‌شده است و به واسطه انتشار چندین کتاب و مجموعه داستان از جمله «از رنجی که می‌بریم»، «سه تار»، «زن زیادی»، «سرگذشت کندوها»، «اورازان»، ترجمه «قمارباز» داستایوفسکی، ترجمه «بیگانه» و «سوء تفاهم» کامو، ترجمه «دست‌های آلوده» سارتر سری توی سرها در آورده.

هنوز «غربزدگی» و «خدمت و خیانت روشنفکران» و رمان‌های معروفش «مدیر مدرسه» و «نفرین زمین» و «نون والقلم» را منتشر نکرده. با اینهمه وقتی یادداشت‌ها را می‌خوانیم، در می‌یابیم که مشغول نگارش رمان‌هاست. یعنی صبح‌ها در مدرسه است و عصرها می‌نویسد یا به کار چاپ مجله مشغول است. ضمن آنکه نوع نگاهش به ویژه در روزنوشت‌های مربوط به سفر اروپا کاملاً یادآور غربزدگی و مضامین آن است، همان نگاه منفی و سطحی و سرشار از سوءظن به غرب و در نظر آوردن آن به صورت یک کلیت تقلیل یافته. همچنان که نگاه و داوری‌های عجولانه و قاطع و بی‌پرده‌اش درباره اهل فرهنگ و هنر و سیاست، «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «یک چاه و دو چاله» و «ارزیابی شتابزده» و سایر جستارهای تند و تیزش را به خاطر می‌آورد.

---

خوش‌گذران و غرغرو

به نظر می‌آید آل‌احمد و دانشور به رغم عز و چز و عجز و لابه‌های رایج کارمندی جلال از وضعیت اقتصادی، زندگی بدی ندارند و خوب می‌خورند و خوب می‌پوشند و خوب می‌گردند. آن قدر هم که فکر کنی، درگیر کار و معیشت نیستند. دست کم جلال چنین است. بیشتر به کارهای خودش می‌رسد و تفریحات و گردشش به جاست و مدام سفر می‌رود، داخل و خارج. بخش عمده‌ای از روزنوشت‌ها، در سفر نوشته شده، به خصوص که در آنها فرصت و مجال بیشتر داشته و بیشتر می‌نوشت. هفتاد سال پیش، جلال تنها یا با همراه سیمین در طول سه سال و لابلای کار معلمی و صدها کار دیگر خانه‌ای نسبتاً بزرگ در شمیران ساخته و تقریباً همزمان به اینجاها سفر کرده: ماشگین، سگزآباد، شیراز، بوشهر، نوشهر، رشت، بابلسر، بیروت، رم، پاریس، زوریخ، وین، اصفهان، یزد، کرمان، ماهان، بم، زاهدان، مشهد، آبادان، خارگ و خنجین. خوشبختانه از همه گزارش‌هایی دقیق و جزئی، به همراه عدد و رقم ارائه کرده، به صورت و معنی شبیه سفرنامه ناصرخسرو.

شرح خوشگذرانی‌ها و عیش و نوش‌ها بیش از آنکه حال و هوای زمستان اخوان و آن سرخوردگی مشهور شده بعد از کودتا را به خاطر آورد، یک زندگی «استتیک» و دون ژوانی را در ذهن مجسم می‌کند. صبح‌ها دیر از خواب بیدار شدن، چند ساعت سر کار رفتن، عصر در خانه ماندن و خواندن و نوشتن و ترجمه کردن، غروب‌ها کافه یا مهمانی و تا پاسی از شب عشق و حال و بحث‌های روشنفکری. در یادداشت‌ها به خلاف انتظار چیز زیادی از سیاست و وضعیت سیاسی نمی‌بینیم. غرولند و نق و نوق هست، اما نه آن قدر که فضا خفقان‌آور و رعب‌انگیز باشد و سرها در گریبان و دست‌ها پنهان! انتقادهای جلال بیش از آنکه از حاکمان و سیاست‌ورزان باشد، متوجه دوست و رفقای روشنفکرش است. به آنها سخت می‌تازد، همچنان که به خودش. دوستانش را با صفت‌هایی مثل احمق و رجاله و پدرسوخته و … مورد نوازش قرار می‌دهد. خط قرمزش همکاری با رژیم حاکم است، اگرچه خودش در مدرسه کارمند همین دولت است و همسرش در دانشگاه.


اولترا روشنفکر آخوندزاده

 

 

---

آل‌احمد خیلی احساساتی و جوشی و بهتر است بگویم عصبی است و برون‌ریزی‌اش زیاد است و زود و تند و سریع، واکنش نشان می‌دهد، اگرچه به نظر می‌آید که به همان سرعت هم سرد می‌شود. این ویژگی حتی در روابط خصوصی‌اش هم آشکار است. مثلاً یک جا با همسرش سخت دعوا کرده و یک طرفه به قاضی می‌رود و حتی صحبت از طلاق می‌کند، اما یک روز بعد، خیلی راحت می‌نویسد که آشتی کردیم. به رغم زندگی اولتراروشنفکری و کراوات و صورت شش تیغه و کت و شلوار و مهمانی‌های آنچنانی، اصل و نسب آخوندزاده‌اش و خوی مردسالارش بعضی جاها بالا می‌زند، مثل جایی که درباره فروغ فرخزاد جوان و رفقایش لن ترانی می‌گوید.

از جذاب‌ترین بخش‌های این یادداشت‌ها جزئیاتی است که از زندگی روزمره خودش و مردم روایت می‌کند، با ذکر دقیق قیمت‌ها و شرح سر و وضع مردم و خانه‌ها و کوچه خیابان‌ها. آل‌احمد به راستی یک گزارشگر دقیق است و موجز و مختصر، اما گویا روایت می‌کند. مثلاً این توصیف مردم بعد از سفر کرمان و زاهدان خواندنی است: «احساس می‌کنم فقر را به اصیل‌ترین صورتش دیدم، فقری که نه شعوری با آن همراه بود و نه امکان مقایسه‌ای، فقری ساکت و بی‌نشان، نامتظاهر و آلوده به قضا و قدر و حتم سرنوشت، و همراه با رضایتی صرف و همین بود که کلافه می‌کرد. دکاندارها به انتظار مشتری چرت‌زنان، کورهای گدا مثل مور و ملخ دور ماشین‌ها، درویش و صوفی در همه چا پلاس و بیگاره به راهی روان، نان‌ها خراب و سیاه و کوچک و کلفت، میوه کان لم یک شیئا، سبزی منحصر به کاهو و تربچه و پیازچه، کتابفروشی بسیار نادر، دکان‌های پر از بنجل‌های فرنگی فراوان [پر] از خمیر دندان گرفته تا رادیوی باطری‌دار و تمام ثروت در وجود دوچرخه‌ها چکیده و با اینکه ایام عید بود، هیچ اثری از لباس نو موجود، گاوها کوچک و ضعیف و زردنبو که مسلماً اگر کمک گاوران نبود، قادر به شخم‌زدن هم نبودند، قدها کوتاه و زیبایی چه در مردان و چه در زنان کالعدم و در صورت وجود، در زیر ظاهر کثیف و به فقر آلوده پنهان، جوی‌ها باریک و آب‌ها بهاره و موقتی و شهرها اغلب ده‌کوره‌هایی با یک چهار خیابان آسفالت‌شده و پست عوارض به عنوان پیشباز و بدرقه در هر آبادی و نظامی‌ها همه جا ریخته و بلای جان مردم و …»


بدون بزک و دوزک

روزنوشت‌های جلال آل‌احمد از جهت صراحت و صداقت، شبیه «روزها در راه» مسکوب است، اگرچه تفاوت‌ها هم کم نیست که به سن و سال و تفاوت روحیه و افکار و تجارب و امیال دو آدم بر می‌گردد. بر خلاف نوشته‌های مسکوب، شرح احساسات و عواطف و واکاوی درونیات در آن کم است و عمق و غنای مسکوب را ندارد. با اینهمه توصیف‌های تند و کوبنده جلال خواندنی است و خواننده را می‌کشد، به خصوص که سخت بی‌پرده و صریح و گاه بی‌رحمانه است. در آنها می‌توان نه فقط چهره بدون بزک و دوزک یک روشنفکر ایرانی را دید، بلکه خویشتن خویش را به نظاره نشست. به راستی کدام یک از ما حاضریم، این طور صادق و سرراست از خودمان و درباره خودمان و درباره دیگران، بنویسیم، بدون آنکه احساسات و عواطف و قضاوت‌هایمان درباره دیگران را سانسور کنیم؟ این جذاب‌ترین و به اعتقاد من مهم‌ترین وجه این یادداشت‌هاست.

چاپ سوم جلد اول یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد (از ۱۸ مرداد ۱۳۳۴ تا ۱۸ آذر ۱۳۳۷)، با تدوین محمد حسین دانایی به همت انتشارات اطلاعات، در ۵۱۲ صفحه به شمارگان ۵۰۰ نسخه و به قیمت ۴۰۰ هزار تومان منتشر شده است.

نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !

ارسال دیدگاه
ارسال نظر
captcha
آخرین اخبار
ثبت جهانی ایذه از اهداف عالی و جمعی ماست.

ثبت جهانی ایذه از اهداف عالی و جمعی ماست.

معصومه رجبی زاده گفت ؛ انتظار میرود مدیریت ...
حضور دوباره  «اثر ایران» در شورای شهر ایذه

حضور دوباره «اثر ایران» در شورای شهر ایذه

چندی پیش خبری مبنی بر از بین رفتن اثر هنرمند ...
بهار در ادب فارسی

بهار در ادب فارسی

منوچهری دامغانی بزرگترین شاعر طبیعت گرای ...
هدف مان آشنایی مردم با  محصولات هنری سرامیک است

هدف مان آشنایی مردم با محصولات هنری سرامیک است

در حال حاضر محصولات ما برای کشور بحرین و ...