BAMDADZAGROSONLINE.IR
کد خبر : 505784
شنبه 1 آذر 1404 ، 09:38

امروزه بیش از هر زمان دیگر، کسی که در حال تولید محتوا‌ی فلسفی است با این پرسش مواجه می‌شود که فلسفه به چه کار می‌آید؟ جدا از اینکه خود این پرسش محل نزاع فراوان است، می‌توان به درستی تبیین کرد که نقش کارکردی فلسفه چه می‌تواند باشد و چه راه حل هایی پیش روی ما می‌گذارد؟

 بامداد زاگرس آنلاین  -گلی محمدی کرتلایی :مسئله اصلی بر سر تعریف فایده و کارآمد بودن است. ارسطو، از همان ابتدای تاریخ فلسفه با شرحی که از متافیزیک می‌کند به ما می‌گوید که متافیزیک دانشی است که فایده اش تولید خودش است. انتظار نوعی فایده و کارکرد شبیه به سیستم‌های مکانیکی اساساً با ذات آن چیزی که ما فلسفه می‌نامیم متفاوت است. معنای این حرف ابداً این نیست که فلسفه محدود به جهانی انتزاعی است و ارتباطی با عالم واقع ندارد یا با نوعی مغلطه بافی و واکاوی پرسش، پاسخ را به استدلال‌های انتزاعی فرو بکاهیم. مسئله شروع بحث من دقیقاً اینجاست که کار فلسفه واگشایی و ساخت مفاهیم است. فلسفه هیچ‌گاه از «کار» بودن باز نمی‌ایستد. شبیه به دستگاهی عمل نمی‌کند که می‌توانیم آن را لحظه‌ایی خاموش و روشن کنیم یا کارکرد را شبیه کالایی ببینیم که فایده را به شکل بنیادین به کالا بودگی نسبت می‌دهد.

در چند سال اخیر، میزان ترجمه آثار فلسفی در ایران از هر کشوری در خاور‌میانه بیشتر است، مهترین و سترگ ترین آثار فلاسفه بیشتر از چند بار ترجمه شده اند و در پی آن این پرسش مطرح می‌شود که علاقه جامعه ما به فلسفه چیست؟ و به راستی چه کار کردی برای ما دارد و اگر به راستی راه‌گشاست چرا ما هنوز در حال دست و پنجه نرم کردن با حجم عظیمی از مشکلات هستم؟
برای پاسخ به این پرسش باید بازهم به واکاوی مسئله کارکرد بازگردیم. رشد درونی و فرهنگی جامعه‌ایی که اساساً متوجه گره خوردگی‌اش با ذات مفهومی‌اش شده، بر هیچکس پوشیده نیست. اندیشه فلسفی تنها به انسجام ایده وابسته نیست. به اینکه بتوان تبیین کرد که قشر جامعه‌ روشن‌فکر به چه سمت و‌ سویی گرایش دارد یا به شکل کلی به کدام سمت دارد می‌رود.
تعلقِ نسل جوان ایران به حوزه اندیشه نشان از تحول عظیمی از ضرورت پرسش‌هایی‌ دارد که در این برهه بسیار مهم تلقی می‌شوند. از منظر سیر تاریخی ما با نوعی فرسایش ایده‌ انسجام‌مند روبه‌رو هستیم و این دقیقاً عاملی است که به شکل بنیادین ما و جهان غرب را از یکدیگر متمایز می‌کند.
جامعه‌ایی که اسیر ایده خود‌-برون‌شد ِ خویش است آیا توانِ آن را دارد تا برای برون روی از یک ایده اسلامی، دست به گریبان ایده دیگری شود؟ این دقیقاً پرسش اصلی ماست که کاردکرد فلسفه در مقام ساختِ مفهوم « آینده » را ممکن می‌کند.
ساختِ مفهوم آینده بر طبق ایده ملزم به این است که این آینده را ضرورتاً در مقیاسی «فرامرزی» برسی کنیم.
پس از منظر فلسفی، هرگونه ایده‌ایی از آینده درون مرزی با اتکای محض به ریشه‌های فرهنگی و غنی ایران عقیم و فاقد کارکرد است. آینده بافتار همبسته‌ جهانی است. دیگر عصری نیست که بتوان هرگونه تببین ممکن از آینده را بدون اتکا به مبحث تخنه، تکنولوژی یا سرمایه به پیش برد.
این یعنی به سادگی هر پرسشی در باب ِ« آینده ایران» یا هر کشوری که اکنون در واکنش‌ به بلفعل کردن قوه‌ایی در گذشته ساخته می‌شود باید برچیده شود.
ساخت مفهوم آینده بر اساس واکنش، یعنی ایده بازگشت به شکوه ایرانی در واکنش به غرب زدگی چند دهه اخیر یا اسلام گرایی افراطی ایجاد شده است و همچنان که ایده چپ‌های ایرانی حتی کمی گنگ تر نوعی نفرت مبهم و عدم فهم عمیق از کاردکرد سرمایه است. نوعی جبهه گیری و طرفداری از هر چیزی که مورد تعرض و چیرگی چنگال سرمایه است، مکانی است که روح‌ حمایتِ یک چپ را بر می‌انگیزد، مقاومتی جانکاه در برابر این موجودیت فراگیرِ سرمایه.


پس راه حل چیست؟ اول باید متوجه شد که برای ساخت مفهوم آینده، ما نمی‌توانیم عملاً درون مرزی عمل کنیم. هرگونه مفهوم پردازی درباب آینده تنها آنجایی قدرت ایجابی خود را حفظ می‌کند که در صورتبندی بنیادین، نسبتش با سرمایه مشخص شود.متافیزیک سرمایه، به گفته لیوتار و باتای و بسیاری از مفسران دیگر تنها محدود به نوعی نظام برساخته مادی نیست بلکه نیرویی کیهانی است، سرمایه اقتصاد کیهان است. این نقطه برون شد و شاه‌راهی است که هر نظریه و راه حل ایجابی در عصر ما باید از آن گذر کند.

این فرامرزی شدن، و آشکارگی کیهانی نیرو‌ واره ِ سرمایه، تحلیلی است که ملزم می‌دارد برای تببین هر راه حل ایجابی، باید نظریه‌هایی ساخته شود که از ساختار های اپواکالپتیکی دینی/میهنی گذر کنند. این گذر کردن به معنای رد یا نادیده گرفتن آن‌ها نیست. بلکه به این معناست که ساختار ایده، که همیشه محدود به قوم یا مرزی مشخص است در مقابل نیروی عظیم کیهانی سرمایه فرو‌می‌پاشد. چرا که دیگریِ سرمایه، جهانِ غیر ارگانیک، نا زمان و مرگ است.
اگر ایده برساخته نتواند دیگری بسازد که از حد‌های زمانی گذر کنند در اقیانوس سیاه سرمایه بلعیده خواهد شد. هرکسی که فهم به عقب بازگرداننده شده آینده‌ها را داشته باشد، خواهد فهمید که در عصر ما زمینه‌سازی چه ایده‌هایی به شکست مطلق منتهی می‌شود و اساساً شروع ساخت ایده‌های جدید در باب آینده به شکل بنیادین با فراروی درون‌مرزی گره خورده است.

فیلسوف آینده، در مقام فیلسوف آینده جامعه ایران، کسی است که تببین کند چگونه ایده‌ایی در بطن فرهنگ ایران قوه‌ایی برون‌مرزی و کیهانی را دارد.یهودیت، که در ذاتش اساسا با حد قومیت پیوند خورده کمترین و اسلام که در پی یک تمدن و امپراطوری است بیشترین نزدیکی را به الگو‌های کیهانی داراست.این شاید نگاه‌ سرسرانه به آینده نزدیکی است که چرا اسلام، در مقام آخرین پس مانده جهانی شدن ایده کمی بیشتر دوام می‌آورد، شهردار شدن ممدانی نشانه مهمی است که از چشمان تیز بین آینده پژوهان پنهان نمی‌ماند.
اما بنیاد دینی اسلام که در شقاق پیچیده و حل و فصل ناشدنی با عناصر سیاسی‌اش قرار دارد، عاملی است که تمام پروژه‌ اسلام گرایان و قائلان به نوعی تمدن اسلامی ضد غربی را با شکستی ویران کننده مواجه‌ خواهد کرد. اسلامی که حتی دامنه محدودی از ایده‌هایش با جامعه چپ هم گره‌ خورده. ذاتِ هر ایده‌ایی که خود را پرچم دار مبارزه با هیولای چند سرِ ایالات متحده معرفی می‌کند، یعنی ایران یا روسیه، دقیقاً به خاطر فقدان در درک عمیق از سرمایه دچار فرسایشی جانکاه خواهند شد. نمی‌توان با آرزوی یک تمدن اسلامی یا امپراطوری اسلام و مقابل امری ایستادگی کرد که دیگری اش خود ذاتِ امر غیر ارگانیک است و چرخ دنده اش انتزاعی تر از آن است که بتواند در لابه‌لای چین خوردگی‌‌های ایده های مرزمند، تنفس کند.


راه حل یک آینده پروژه در عصر ما استفاده از خود سرمایه برای تولید مسیر‌هایی است که مسیر حرکتش را به‌ وسیله ساختار‌های جدید کیهانی در درون خودش به تعویق بی اندازند یا تغییر دهند.
تنها چیزی که به زعم من قابلیت این امر را دارد، بازگشت به «جهان‌سازی» است.تاریخ ایران حامل بزرگ‌ترین میل به ایجاد نوعی از فیکشنالیسم و جهان سازی است، ماهیتی ترکیبی که ماننده خود تاریخ ایران هر عنصر غیری را می‌بلعد، ذات ایرانی بودنش را حفظ می‌کند و اما نوعی سرگیجه در میانبودگی میان غرب و شرق را دامن می‌زند و اشتباهاتش را بالا می‌آورد.
وظیفه یک آینده پژو‌ه دیگر سُر خوردن روی دسته‌ایی از اید‌ه‌های پوسیده نیست. بلکه متفکر امروز یک‌جهان ساز است. از طریق استفاده از تمام مدیوم‌های موجود از نوشتار تا تصویر، از عناصر اسطوره‌ایی ضدِ مرکزی استفاده کند تا بتواند بار دیگر انسان را به عناصر کیهانی پیشا ابراهیمی متصل کند.ذاتِ هر ایده‌ایی که خود را پرچم دار مبارزه با هیولای چند سرِ ایالات متحده معرفی می‌کند، یعنی ایران یا روسیه، دقیقاً به خاطر فقدان در درک عمیق از سرمایه دچار فرسایشی جانکاه خواهند شد. نمی‌توان با آرزوی یک تمدن اسلامی یا امپراطوری اسلاو مقابل امری ایستادگی کرد که دیگری اش خود ذاتِ امر غیر ارگانیک است و چرخ دنده اش انتزاعی تر از آن است که بتواند در لابه‌لای چین خوردگی‌‌های ایده های مرزمند، تنفس کند.راه حل یک آینده پژوه در عصر ما استفاده از خود سرمایه برای تولید مسیر‌هایی است که مسیر حرکتش را به‌ وسیله ساختار‌های جدید کیهانی در درون خودش به تعویق بی اندازند یا تغییر دهند.


تنها چیزی که به زعم من قابلیت این امر را دارد، بازگشت به «جهان‌سازی» است.تاریخ ایران حامل بزرگ‌ترین میل به ایجاد نوعی از فیکشنالیسم و جهان سازی است، ماهیتی ترکیبی که ماننده خود تاریخ ایران هر عنصر غیری را می‌بلعد، ذات ایرانی بودنش را حفظ می‌کند و اما نوعی سرگیجه در میانبودگی میان غرب و شرق را دامن می‌زند و اشتباهاتش را بالا می‌آورد.وظیفه یک آینده پژو‌ه دیگر سُر خوردن روی دسته‌ایی از اید‌ه‌های پوسیده نیست. بلکه متفکر امروز یک‌جهان ساز است. از طریق استفاده از تمام مدیوم‌های موجوداز نوشتار تا تصویر، از عناصر اسطوره‌ایی ضدِ مرکزی استفاده کند تا بتواند بار دیگر انسان را به عناصر کیهانی پیشا ابراهیمی متصل کند


 

نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !

ارسال دیدگاه
ارسال نظر
captcha
آخرین اخبار
مهران رضایی که بود؟

مهران رضایی که بود؟

در چند روز گذشته مسجد سلیمان یکی از بهترین ...
قاتلان زن ایذه ای با هوشیاری پلیس دستگیر شدند

قاتلان زن ایذه ای با هوشیاری پلیس دستگیر شدند

فرمانده انتظامی شهرستان ایذه از دستگیری عاملان ...
تحلیل ریسک انتخاب اشتباه

تحلیل ریسک انتخاب اشتباه

بعضی از مواقع ، مفهوم ریسک در جامعه با مفهوم ...