پس همگان نیز می دانند که در کارزار انتخابات عموما این احساس است که حکمرانی می کند نه عقل و عقلانیت. و اما مغالطه؛ درتعریف مغالطه نیز که در زبان عربی از واژه غلط مشتق شده است گفته می شود، «مغالطه استدلالی است که درآن فساد معنوی وجود دارد و مغلطه گر ممکن است برای وارونه کردن واقعیت ها از یک استدلال نادرست به نتیجه ای درست برسد و فرق آن با سفسطه گرآن است که سفسطه گر نادانسته مرتکب جریان مبتلا به انحراف می شود ولی مغالطه گر برپایه اصول تغلیط به استنتاج مطلوب خود می رسد» درست است این مناظرات بین نامزدهای انتخاباتی صورت می گیرد اما مخاطب و هدف اصلی آن همانا آحاد مردم جامعه می باشند که تبعات حسن و سوء آن مستقیما متوجه مردم می گردد.
اما برهان، استدلالی است که صورت آن از شکل های معتبرقیاسی و آن هم از شکل اول قیاس که مواد آن ازقضایای صحیح تشکیل می شود و به یقین نزدیکتر و بعضا منطبق بر یقین می باشد که متاسفانه جای آن در پروسه انتخابات ها خالی است و آنچه تاکنون در مناظرات تلویزیونی نامزدهای ریاست جمهوری مشاهده شده است، مغالطه و جدل وسفسطه بوده است و نشانی از برهان وجود ندارد و عواقب سوء ان برجامعه کاملا مشهود است.
متاسفانه روزنه ای بسوی روشنایی و روشنگری این پدیده مذموم درفرآیند انتخابات دیده نمی شود. اخیرا نمایندگان مجلس شورای اسلامی در چندین جلسه صحن علنی مجلس، وقتشان را صرف مذاکره درخصوص شرایط ریاست جمهوری و بعضا تفسیرهای گوناگون و جدید از بندهای قانون اساسی درخصوص نحوه انتخاب رئیس جمهوری کردند سوای از اینکه هر ساعت مجلس 3/1 میلیارد تومان برای کشور هزینه دارد و بعضی نمایندگان ازآن غفلت دارند نهایتا تغییر اساسی در این زمینه صورت نگرفت و مذاکرات و دغدغه های مجلس بیشتر ناظر برشرایط و صلاحیت جایگاه ریاست جمهوری بود، دریغ از اینکه یک نفر از نمایندگان مجلس به نحوه مناظرات و گمراهی و اضلال مردم توسط نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اشاره ای داشته باشد.
حال با توجه به مذاکرات بی نتیجه مجلس و ملاحظات انتخابات گذشته، سوگنامه ای را برای انتخابات 1400 سرخواهیم داد. همگان شاهد مناظرهای جدلی انتخابات گذشته بوده و هم نتایج عملکرد رفتاری آنان را در بستر جامعه مشاهده کرده اند. کسی نمی تواند منکر تاثیرات مناظره های جنجالی دوران تبلیغات بر سرنوشت آراء و وضعیت کنونی کشور باشد. همگان هم ادبیات رد و بدل شده از دوران انتخابات 1384 تا کنون را بیاد دارند. اگر "بگم بگم" لحظات پایانی افشای پرونده اشخاص مطرح نبود آیا فضای مدیریت اجرایی کشور در آن زمان آنگونه رقم می خورد؟ یا اگر واژه من سرهنگ نیستم در آخرین مناظره انتخابات بعدی نبود و اگر داد و قال های کاندیدای کمکی رئیس جمهور فعلی که رگ های گردنش در دفاع از ناکارآمدی دولت مستقر، برآمده شده بود، نبود آیا بازهم چنین وضعیتی در این هشت سال درکشورحاکم می شد؟ کاش رسانه ها بریده هایی از مناظره های تلویزیونی را بازنشر بدهند تا حداقل کمی فضای عقلانی درجامعه حاکم شود و صدا و سیمای (شعار و عمل) روسای جمهوری گذشته نزد افکار عمومی بازخوانی شود تا بعضا عبرت بگیرند و هشت سال سرنوشت کشور را بدست کلماتی احساسی نسپرند تا اینکه در نهایت مجبور بشوند ناکارآمدی خود را با فرافکنی جبران نمایند.
آیا اگر همان زمان که در جریان مجادلات انتخاباتی نامزد قهار میگفت بگم! و نامزد مقابل می پذیرفت که هرچه دارد بگوید بازهم شرایط آنچنان می بود؟ آیا اگر درجواب من سرهنگ نیستم گفته می شد شما پرورش دهنده سرهنگ ها بودید باز هم چنین می شد؟ آیا اگر در آخرین مناظره که بخت با رئیس جمهور مستقر یار بود و سخنران پایانی نصیب او گردید و اگر رقیبش مجال سخن دیگری داشت بازهم آن شرایط ادامه پیدا می کرد؟ بنابراین مدیریت کشور در سال های گذشته با فنون مجادله و مهارت سخنوری تصاحب گردیده است نه با متدهای مدیریتی عقلانی. نتیجه چنین خرد گریزی بهتر از این نمی شود که چاپلوسان متملقی که تنها بصرف عکس یادگاری در ستادی به مناصب مدیریتی نائل می شوند، بدون اینکه نشانی از تخصص و تعهد به مردم و منافع کشور داشته باشند. همانطوراست که قارچ های فاسد یکی پس از دیگری دربدنه مدیریت ها همواره درحال باز تولید می باشند چون برخلاف سخن حکیمانه سقراط که به همه جوامع در طول اعصار و قرون اعلام داشت عمل می کنند آنجا که می گوید؛ حاکمان باید حکیم باشند و حکیمان حاکم گردند.
شیوه های بکارگیری ادبیات جدلی و مغالطه های سفسطی نامزدان ریاست جمهوری جامعه را به یاد دوران یونان باستان و معرکه گیری سوفسطائیان می اندازد که عده ای فقط بصرف داشتن فنون سخنوری بررقیب خود فائق می آمدند واز این ره آورد حق و حقیقت به مسلخ کشیده می شود و ماحصل آن چیزی جز سیطره مدیرانی حراف و سفسطه گرنخواهد بود. با دیدن چنین وضعیتی آرزو می شود کاش سقراطی بود و با تیغ برهان، علف های هرز و خودروی جدل و مغالطه و سفطه را از میان برمی داشت و تعریف درستی از رابطه بین قدرت و حجت در اندیشه سیاسی ایجاد می کرد.
کاش روزی می آمد که این سنت غلط مناظرات مغالطه آمیز از فرآیند انتخابات ریاست جمهوری حذف می شد تا راه ورود عقلا و حکما بر این مسند حیاتی کشور هموار گردد و با سخن سعدی علیه رحمه همراه شویم که فرمود؛ دلایل قوی باید و معنوی// نه رگهای گردن به حجت* قوی.
*(دراینجا حجت معطوف به قدرت می باشد»
* محمد هادیفر
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه