بامداد زاگرس آنلاین: *دانوش صالحی : بهروز صالحی از اوایل دهه ی 40 خورشیدی کار مطبوعاتی را با خبرنگاری هفته نامه اطلاعات هفتگی و جوانان شروع کرد . با پشتکار و جدیت در امر تولید اخبار و گزارش که آن زمان بدلیل نبود اینترنت ، پست الکترونیک ، واتساپ ، تلگرام و حتی فاکس به سختی و بوسیله ی تلفن صورت میگرفت توانست مسئولان موسسه مطبوعاتی اطلاعات که آن زمان در کنار کیهان تنها روزنامه های کشور بودند را مجاب کند که این جوان پر انرژی را بعنوان نماینده و خبرنگار خودشان در مسجدسلیمان معرفی کنند . انتخاب و انتصابی که بیش از 30 سال و تا اواسط دهه 70 خورشیدی ادامه یافت . بهروز صالحی اگر چه بیمه خبرنگاری نداشت و حقوق ثابت دریافت نمی کرد اما با پشتکار و علاقه کاری کرد که مسجدسلیمان تا سالیان طولانی صدر نشین رنکینگ رده بندی ارزیابی نمایندگی های روزنامه اطلاعات در زمینه تولید خبر و گزارش باشد .
در اواسط دهه 70 و در حالیکه خلاء نبود رسانه ای مستقل بمنظور اطلاع رسانی اخبار شهر مسجدسلیمان که آن موقع شهرهای لالی ، هفتکل و اندیکا هم در قیومیتش محسوب می شدند بشدت احساس می شد با همکاری آقای سعید کیوانی انتشار ویژه نامه خبری با استفاده از لوگوی هفته نامه فجر را آغاز کرد که با استقبال چشمگیر شهروندان مواجه شد و محبوبیتی زاید الوصف یافت به گونه ایکه در همان روز اول انتشار این ویژه نامه که بصورت ماهیانه و با تأمین هزینه های انتشار از طریق آگهی از بخش خصوصی و بدون پشتوانه ی دولتی تأمین می شد ، از روی پیشخوان باجه ها بفروش می رفت و نایاب می شد . همین موضوع باعث شد تا وی به صرافت این بیفتد کار را از منظری دیگر دنبال کند . ابتدا به سراغ روزنامه های اصلاح طلب که آن روزها در بورس مخاطبین بودند و فروش خوبی هم داشتند رفت .
---
با روزنامه مشارکت شروع کرد و با تعطیلی آن ، جامعه ی مدنی را انتخاب کرد . این یکی هم که تعطیل شد کار را با صدای ملت ادامه داد . وقتی که از تریبون اصلاح طلبان نا امید شد به سراغ روزنامه جناح راستی رسالت رفت و بیش از 100 شماره ویژه نامه را با استفاده از لوگوی این روزنامه منتشر کرد . تیتر های جذاب و عامه پسند وی در رسالت مسجدسلیمان این نشریه را نیز محبوبیتی مضاعف بخشید و مورد استقبال مردم بود . تیترهای شاهکار گونه ای همچون : روی گنج نشسته ایم و محرومیم – پول نفتمان را بدهید – مسجدسلیمان ؛ غنی و مستعد اما محروم از همه چیز – مسجدسلیمان ؛ پولدار دیروز ، محروم امروز – محرومیت در مسجدسلیمان بیداد می کند – مسجدسلیمان تشنه است - مدارس مسجدسلیمان فرسوده است ... جملگی از دغدغه ی وی برای محرومیت زادگاهش و تلاشش برای فریاد نارسایی های عمرانی و اجتماعی این شهر بود .
---
بدنبال شهادت محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ( ایرنا ) در افغانستان بدست متحجرین طالبان و ثبت این روز در تقویم ملی بعنوان روز خبرنگار ، همچون سایر امور ، باز هم بهروز صالحی قدم پیش نهاد و با هزینه های شخصی خودش نخستین همایش گرامی داشت روز خبرنگار را در سالن اداره فرهنگ ارشاد اسلامی با حضور خیل علاقمندان و مسئولین برگزار کرد و بدین ترتیب فصلی جدید در تاریخ فرهنگ این شهر گشود تا تجلیل و پاسداشت از این قشر که تا آن روز اصلاً مورد توجه قرار نداشتند بعنوان یک فرهنگ در جامعه مبدل شود و با هزینه ی خودش هدایای مختلف خرید و به حامیان رسانه ها ، روابط عمومی های فعال دوایر دولتی و خبرنگاران فعال رسانه ها که آن موقع خبری از سایت و رسانه های الکترونیک نبود و رسانه تنها در مطبوعات خلاصه می شد اهدا کرد .
در اوایل دهه 80 ، و در حالی که پیش از این سرپرستی نقاط مختلفی از کشورمان به وی پیشنهاد شده بود و همیشه بخاطر عرق و علاقه به زادگاهش آن را رد می کرد ، اما این بار بخاطر نزدیکی به خاک دوست داشتنی مسجدسلیمان و باز هم بخاطر کمک به شهرش از سنگری دیگر ، سرپرستی روزنامه دولتی حمایت ، رسانه وابسته به روابط عمومی قوه قضاییه و همچنین روزنامه سیاست روز را بر عهده گرفت و طی سالهای طولانی توانست از این رسانه صدای رسای مردمان محروم زادگاهش باشد در گوش مسئولان و مدیران کشوری .
در شهریور سال 1394 بدلیل شکم درد به دکتر متخصص گوارش مراجعه کرد و متوجه بیماری سرطان روده شد . در مهر ماه به همراه ایشان به تهران عزیمت کردیم و توسط دکتر لشکری رییس بهداشت و درمان ارتش و با حمایت و نظارت دکتر رضا جباری ، طبیب حاذق مسجدسلیمانی که همواره با عرثق و تعصب مثال زدنی از بیماران بختیاری تبار حمایت می کرد و می کند تحت عمل جراحی روده بزرگ قرار گرفت و بخش آلوده از بدن وی جدا شد . بعد از آن نیز با تشخیص دکتر متخصص خون ، جلسات شیمی درمانی را آغاز کرد و هر 2 هفته یکبار برای تزریق سرم های شیمی درمانی به بیمارستان آریا می رفت . بدلیل فشارهای مالی و گرانی داروها مجبور شد برای جریحه دار نشدن عزت نفسش ، تنها خانه و سرپناهی که با هزاران زحمت و مشقت و دریافت وام های متعدد با عشق ساخته بود را بفروشد و یک واحد آپارتمانی کوچک خریداری کرده و باقیمانده ی آن را برای درمان و جنگ با غول سرطان هزینه کند . در این ایام که برای شیمی درمانی به بیمارستان می رفت و داروهای قوی ذره ذره وجودش را آب می کرد و او از رمق می انداخت هیچگاه قلم را بر زمین نگذاشت و حتی از روی تخت بیمارستان رنج نامه هایش را می نوشت . حتی وقتی بی رمق می شد و نمی توانست قلم بدست بگیرد با تلفن به دوستان پیشکسوت و بیشتر جوانان فعال رسانه ای استان رهنمود می داد و از آنها برای فریاد زدن مشکلات مردم بر سر مدیرانی که با بی تعهدی و بی کفایتی این حال و روز را موجب شده بودند طلب یاری می کرد . در همین اوضاع و احوال بیماری و کم توانی جسمی به جای استراحت ترجیح می داد در جامعه حضور داشته باشد و از مردم جدا نشود . با اینکه موهایش بر اثر داروهای بی کیفیت چینی و ایرانی ریخته بود با بر سر گذاشتن کلاه و بدون آنکه برای برایش مذموم باشد به جلسات اداری می رفت .
---
خاطرم هست که در جلسه ای که با حضور وزیر نفت در اسفندماه 1397 در سالن باشگاه مرکزی تشکیل شده بود با همان جسارت و حرارت مثالزدنی ناشی از تعصبش به شهر و دیارش فریاد زد آقای وزیر ، جوانان این شهر از بیکاری در حال نابود شدن و خودکشی هستند . اگر دعای خیر مردم و عاقبت بخیری را برای خودتان می خواهید به مدیرعامل نفت مسجدسلیمان مجوز بدهید تا جوانان این شهر را استخدام کند ...
و بماند که وزیر گستاخ هم با پر رویی و بی نزاکتی و در کمال وقاحت و نمک نشناسی از لباس بختیاری که میزبانان بر تن وی کرده بودند گفت دعای خیر شما را نمی خواهم . استخدام هم نداریم . و من شاهد و گواه هستم که بعد از این جلسه چقدر با افسوس می گفت ایکاش قدرت آنرا داشتم تا سزای این وزیر نا کارآمد و بی ادب را که با کشف نفت در شهر ما و فقط به صرف رابطه با صاحبان قدرت و از راه ناسالم و نه شایستگی ، سالهای طولانی بر صندلی وزارت نشسته و هر بار استیضاحش توسط نمایندگان مجلس را به ترفند های خارج از اخلاقیات خنثی می کرد را کف دستش می گذاشتم تا اینچنین به جوانان شهرم توهین نکند .
در این اواخر که داروهای تخصصی اش به سختی گیر می آمد و با کمک دوستانش آنها را تهیه می کرد اما همیشه افسوس می خورد و می گفت گناه آنانی که از استان های دیگر برای درمان به اهواز می آیند و کسی را اینجا ندارند چیست . از این رو همیشه برای این موضوع دغدغه داشت و به دوستان رسانه ای اش در تهران می گفت تا مطالبی را جهت باز شدن چشمان و پاره شدن چرت مسئولان دولت که آنرا دولت بی تدبیر می خواند و وزارت بهداشت بنویسند و منتشر کنند .
علیرغم فشارهای جسمی شدید و عوارض ناشی از داروهای شیمیایی تا آخرین روزهای حیات پر برکتش ماندن در جامعه و در کنار مردم بودن را به استراحت ترجیح داد و می گفت از دیدن مردم لذت می برد و انرژی می گیرد .
از خصوصیات بارز وی سرشار بودن از انرژی و توان جنگیدن با مشکلات را می توان اشاره کرد . در دورانی که کرونا در جامعه خیمه زده و همه چیز را تحت تأثیر خود قرار داده و اطبا برای افراد بیمار از جمله بیماران سرطانی ماندن در خانه و پرهیز از فعالیت های اجتماعی را اکیداً توصیه می کنند و اظهار می دارند که این افراد در صورت ابتلا به ویروس کرونا بدلیل ضعف بدن می توانند براحتی بشکنند و جانشان را از دست بدهند در مهرماه سالجاری به این ویروس مبتلا شد و در بیمارستان 22 بهمن مسجدسلیمان بستری شد اما این ویروس که دنیا را بیچاره کرده اسیر عزم و اراده ی آهنین این بزرگمرد شد و با تنی سالم و بهبود یافته به خانه بازگشت به گونه ایکه پزشکان متخصص از این قضیه بشدت شگفت زده شدند . در حالیکه با تشخیص دکتر متخصصش گمان می رفت بسمت بهبودی پیش می رفت ، ناگهان دل دردهای شدید او را روانه بیمارستان کرد و آزمایش ها حکایت از عود شدن دوباره بیماری و سرایت آلودگی سرطان به سمت کبد و ریه ها حکایت داشت . بر اثر این تشدید بیماری ، به مدت 15 روز نتوانست حتی ذره ای غذا بخورد و در بیمارستان نفت مسجدسلیمان بستری شد و پزشک متخصص بناچار با تزریق سرم های تقویتی ویتامین ها و پروتئین مورد نیاز را به او تزریق و تغذیه می کرد . بر اثر این اتفاق جسم نحیفش هر روز تحلیل می رفت و ضعیف تر می شد .
این بیماری در اوایل آذرماه کبد او را دچار نارسایی کرد و شکمش آب آورد و برای تخلیه آن و بازیابی قوا و شروع دوباره جلسات شیمی درمانی در بیمارستان بقایی اهواز بستری شد و چندین مرتبه در همین ماه عمل تخلیه آب بافت های شکمی بر رویش انجام شد و حجم زیادی از مایع شکمی از وی تخلیه شد . در حالیکه از شدت درد به خود می پیچید و امانش بریده بود دست از مطالعه نمی کشید و بر روی تخت بیمارستان اخبار را با موبایلش دنبال می کرد . او که در همه ی عمر بدنبال نیکی کردن به مردم بود و از باز کردن گره های زندگانی همشهریانش لذت می برد در حالیکه جسمش لحظه به لحظه نحیف تر می شد از روی تخت پیامکی با این مضمون برای پسرش انوش نوشت : “ انوش جان روز پرستار است ، دو جعبه شیرینی برای تجلیل از پرستاران بگیر و به بخش بیار ، ممنون می شم “ نکته حایز اهمیت در این پیامک وجود چند غلط املایی و تایپی بود ، چیزی که در پیام های او اصلاً سابقه نداشت و تنها دلیل آن تحلیل رفتن قوای جسمانی و به حالت اغما رفتنش در لحظه ی نوشتن پیام بود و این نشان از علاقمندی این مرد شریف به نیکی کردن و شاد کردن دل مردم داشت .
با شدت یافتن نارسایی کبد و فشار غول سرطان به کبد و ریه ها ، بهروز صالحی ، کوه مقاوم و مبارز نستوه صبح روز 28 آذر به کُما رفت و هوشیاری اش را ذره ذره از دست داد . در حالی که همه شهروندان آیین سنتی یلدا را جشن می گرفتند او از روی تخت بیمارستان برای بلندی عمر همشهریان و اقوامش دعا کرد و در حالیکه آفتاب عالمتاب در بامداد روز یکم دی ماه در حال بلند شدن و طلوع کردن بود ، آفتاب عمر این مرد شریف که به راستی او را معمار مطالبه گری و آگاهی بخشی عمومی شهر مسجدسلیمان و استان خوزستان باید نامید به سر آمد و در ساعت 8 صبح ، جان عزیزش را به خداوند جان آفرین تقدیم کرد و روح بلندش از دیار فانی به دیار باقی پر کشید و آسمانی شد .
بنا به وصیت خودش که همیشه در اواخر حیاتش با تأکید تکرار می کرد ، جسم خاکی اش را در کنار خانه ی ابدی پدر و برادر زاده اش در آرامستان بهشت زهرای چهاربیشه ی مسجدسلیمان دفن کردند و علیرغم تأکید خانواده ی وی مبنی بر محدود بودن مراسم بخاطر وضعیت کرونا ، جمع زیادی از شهروندان در مراسم تشییع و تدفین وی شرکت کردند و برای آخرین بار با این خادم و مرد محبوب و متواضع شهرشان خداحافظی کردند . بنا به وصیت آن مرحوم ، فرزندان وی تصمیم گرفتند بمنظور فرهنگ سازی و دستگیری فقرا ، هزینه ی برگزاری مراسم را در امور خیر هزینه و صرف نمایند تا بهروز صالحی که یک عمر در راه اصلاح امورات نا صحیح و افراط و تفریط های فرهنگی جامعه مجاهدت داشت ، در این راه نیز پیشرو باشد و نامش را به نیکی در دفتر تاریخ این استان و این دیار ثبت نماید.
خدایش بیامرزد و راهش پر رهرو باد .
* کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی
و پسر بزرگ شادروان بهروز صالحی/ منبع : هفته نامه پیوند ایرانیان
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه