سفری به دیار خاموشانِ همیشه گویا
بعد از فاتحه،هر دو شعر «مادرم پنجره را دوست نداشت»شَ را زمزمه کردیم. گفت حالا که دقت میکنم،می بینم از جایی به بعد آشنایانم در بینِ رفتگان و در این وسعتِ حُزن آور بیشترند تا آن طرفِ حصارهای یک در میانِ قبرستان و میانِ زنده ها.