به گزارش بامداد زاگرس آنلاین:سید علی صالحی شاعر برجسته کشور مان در یادداشتی با یادی از دوران تحصیل خود در دبستان سعدی مسجد سلیمان از مجید پوست فروش شیرازی آموزگار مهربان و دلسوزش تجلیل کرده است
آه ای الفبای نخست…!
بدترین معلمها، بهترین انسانها به شمار میروند، حالا چه رسد آن آموزگاری که پیام آورِ پاکیهاست.
و من همهٔ عمر، خاصه به عهد دانشآموزی و دانشجویی، شاگردِ شریفترین مردمان بودم، در این میان ممکن نبود و نیست نامِ روشن آموزگار سال پنجم و ششم دبستانم را از یاد ببرم، دو سال نهایی دبستان سعدی، محله پشت برج، مسجدسلیمان ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷ خورشیدی.
آموزگاری مهربان و در عین حال جدی و دلسوز و دانا: «مجید پوست فروش شیرازی» که سرانجام بعد از نیم قرن او را پیدا کردم، و باید روزی راهی شیراز شوم، اول زیارت ایشان، بعد حافظ، بعد سعدی، بعد…
اگر ایشان نبود، به دلایل بسیار، ترک تحصیل میکردم اما اول در مقام «پدر» حمایتام کرد، بعد در مقام پیامآورِ شرافت… تشویق، و حتی بعد از بازگشت به شیراز، به تنی چند از دبیران دبیرستان ۲۵ شهریور مسجدسلیمان، از جمله آقای یاوری سپرد که هوای این محصلِ یاغی و پاپتی را داشته باشند.
کار و نان و مشق و مطالعه… هم از خردسالی. من سیدعلی صالحی هستم، دستبوسِ همهٔ آموزگاران و فدایی مجید پوستفروش (با نام امروزش: مجید امینافشار). پیامآوری که همهٔ محصلین را در نهایتِ غم و نداشتن، شادمان و پر امید میخواست. تنها یکبار مرا در نهایت مهربانی توبیخ کرد: «شنیدهام در خانه خیلی شلوغ هستی، پدرت شکایت داشت!» در همین حد، اما تنبیهی سنگین بود همین یک عبارت.
بزرگ من، معلم من، دوستِ من در شیراز است هم اکنون اما سایهاش تا تهران آمده و بالای سرِ من است.
قدردان ابدی ایشانم، مجید شریف، مجید امین افشار، آبروی حکمتِ آموزگاری است. دربارهٔ ایشان و ذکر نام ایشان، بارها نوشتهام، اما هربار که به یادم میآیند، بار دنیا سبک میشود، من برمیگردم به معصومیت همان دوران. جای پای چنین آموزگارانی را میبوسم. مجید امین افشار با همان حقوق اندک معلمی، دست محصلین بیبضاعت را میگرفت. برای من حتی کتاب می خرید و میدانست درست مینویسم و قلم سرنوشتِ من است. و ممنون از همدبستانی و همکلاسم، معلم شریف سرزمین بختیارینشین، قیصر سعیدی پور عزیزم که گفت یادی از مجید ما لازم است. گوشیام با همهٔ نشانیها گم شده بود. قیصر شماره معلمِ بینظیر و شریف را تکرار کرد، تا الان زنگ بزنم بگویم:
-آقای امین افشار، من سیدعلی صالحی هستم!
سیدعلی صالحی
تابستان ۱۴۰۲- تهران
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه