به گزارش بامداد زاگرس آنلاین: اشکان مرادی فعال فرهنگی و اجتماعی در یادداشتی به مناسبت 20 مهرماه زاد روز حافظ شیرازی ، به نقش شهر باستانی ایذه در اشعار این شاعر بلند آوازه پرداخته است: یکی از افتخارات ایران زمین از گذشته تا به امروز، وجود شاعران و دانشمندان بسیاری است که در خاک خود پَرورانده و یکی از این ستاره های درخشان عرصه ی فرهنگ و ادبیات پر افتخار ما و از جمله شُعرای هویت ساز ایرانی *"حافظ شیرازی"* است. خواجه شمس الدین محمد، متخلص به حافظ و لسان الغیب، غزل سرای نامی قرن هشتم ه.ق که دیوان خاص و برجسته اش دارای حدود ۵۰۰ غزل، چندین قصیده، مثنوی، قطعه و تعدادی رباعی است.
انقلاب حافظ در غزل، همانا سرودن ابیات با معنای مستقل در عین وحدت می باشد و فرهنگ باستانی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان؛ در شعرش متبلور و تلفیق ساخت. زبان حافظ همراه با ایهام و صُوَرِخیال و بهرهگیری از استعاره های چندگانه، انتخاب مناسب کلمات و خوشآهنگ است و اوج شعر غنایی ایران را نمایندگی میکند. در تقویم رسمی کشور ۲۰مهرماه را روز بزرگداشت حافظ نامیدند و هر ساله در این روز مراسم بزرگداشت او با حضور شاعران، پژوهشگران و دوستداران، برگزار میگردد.
هر متن ادبی منبعث از ذهن خالق آن، محاط در زمان و جغرافیای خاصی بوده و حافظ علیرغم اینکه در ساحت عینی و آفاقی، به گمانی! در دریا تا حدود جزیره ی هرمز و در خشکی از اصفهان و یزد فراتر نرفت، اما در ساحت ذهن و خیال، جغرافیای بسیطی از سرزمین ها و شهرها را در اشعارش در نوردید و با استفاده از صناعات ادبی، با ایجاد مضامین عاشقانه و عارفانه در دیوانش استفاده نمود.
در تاریخ ایران، شعر محمل حوادث و مصائب اجتماعی، سیاسی و تاریخی بوده و یکی از ابعاد شعر حافظ؛ بعد تاریخی اشعار اوست. خصوصاً تاریخ اجتماعی قرن هشتم که پراکندگی و شکنندگی قدرت، برآمدن و افول سلسله های مختلف، آن را به یکی از پرتنش ترین و حادثه خیزترین قرن های تاریخ ایران مبدل نمود. اوج نا امنی سیاسی و اجتماعی فارس به دنبال فروپاشی حکومت ایلخانی بود که شیراز را به مدت دو دهه وارد عرصه ی منازعات آل اینجو، آل چوپان و آل مظفر کرد.
در میان همین بحبوحه ها و آشوب های قرن هشتمی است که برای اولین بار در میان این تعداد شهرها و سرزمین های کم شماری که حافظ در اشعار خود نام برده، به نام یک مکان جغرافیایی از استان خوزستان، آن هم *"شهر ایذه"* با نام تاریخی و باستانی اش "ایذج"(۱) در غزل با مطلع *(افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن_ مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن)* (۲) بر می خوریم.
*این غزل حافظ حامل یک پیام و دعوتنامه ای سیاسی است که به شکل شاعرانه و هنرمندانه ای عرضه می شود که نیاز به تفاسیر و تاویل فراوان دارد. حافظ ضمن تبریک جلوس اتابک، بوی رحمان و نجات را از باد یمن وزیده شده از دشت ایذه استشمام می کند و دست امداد طلبی خود را در واکنش به آشوب و شرایط بدروزگار و به عنوان یک راه حل! به سوی خوزستان و اتابکان لُر بزرگ و سواران بختیاری سرزمین ایذه، دراز می کند تا پورپَشنگ (سُلغرشاه فرزند اتابک احمد)(۳) به عنوان مُنجی از عمارت اتابکی مال امیر با شمشیر عدالتش، مردم فارس و گوشه گیران را از دست استبداد امیر مبارزالدین مظفری و بدخواهان به رهاند و از خود نامی ماندگار در تاریخ، بگذارد.*
*تصاویر زیبایی که حافظ از سرزمین ایذه و امیر اتابکی در دل این غزل ارایه می کند؛ گویی به این دیار سفر و مدتی در آن زیسته و طبیعت آن را به چشم دیده و با آداب و رسوم مردم این سرزمین آشناست. اشاراتی چون شاهنامه و شاهنامه خوانی در نشست و انجمن، خنگ چوگانی و سوارکاری، کلاه کج نهادن، آهوان دشت ایذه، بهار و عطر دل انگیز طبیعت زاگرس، همه گویای شناخت اوست از این سامان؛*
*از این روست که پیشنهاد می گردد، متولیان امور فرهنگی استان خوزستان( اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، میراث فرهنگی گردشگری و صنایع دستی و دانشگاه های استان و دیگر نهادها) نسبت به برگزاری مراسم بزرگداشت حافظ و الگوبرداری از متولیان شهر "یزد" که با شناسایی (خانه ی شیخ محمد دادا) محل سکونت و یا تردد موقت حافظ در این شهر و بازسازی و بهسازی آن به عنوان خانه فرهنگ و شعر و ادب فارسی و ایجاد جاذبه جدید و جذب گردشگر ادبی به جهت آن، اقدام نمایند و می طلبد فرمانداری و شهرداری ایذه به عنوان متولیان امور فرهنگی این شهر تاریخی، نسبت به برگزاری رویداد و همایش در این خصوص و بزرگداشت این روز و نصب المان حافظ در مکانی مناسب و نقش این غزل زیبا در خصوص " ایذه" در ورودی و یا خروجی شهر و مکان های گردشگر پذیری هم چون اشکفت سلمان(معبد تاریشا)، بینندگان و گردشگران را از غنا و ارزش تاریخی- ادبی این باستانشهر آگاه و زمینه سازی " گردشگری ادبی" را فراهم آورند.*
پی نوشت:
۱-ایذه باستانشهری است که در روزگاران با "نامهای آیاپیر، انشان، آنزان، ایگه، ایذج، اوجا، اریگ، ایج، مال امیر" نامیده می شد.
۲-افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن*مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن*خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی*تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن*خاتم جم را بشارت ده به حُسن خاتمت*کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن*تا ابد معمور باد این خانه کز خاک دَرش*هر نفس با بوی رحمان می وزد باد یمن*شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او*در همه شهنامه ها شد داستان انجمن*خِنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین*شهسوارا چون به میدان آمدی گویی بزن*جویبار ملک را آب روان شمشیر تست*تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن*بعد ازین نشگفت اگر با نکهت خلق خوشت*خیزد از صحرای ایذج نافه مشک ختن*گوشه گیران انتظار جلوه خوش می کنند*برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن*مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش*ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن*ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار*تا از آن جام زرافشان جرعه یی بخشد به من*
۳- اتابک پور پشنگ از صحرای ایذج با شاعر شیرازی در ارتباط بوده واز جام زرافشان خویش جرعه ای به این رند شیرازی هدیه کرده است. کوچه رندان عبدالحسین زرین کوب
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه