BAMDADZAGROSONLINE.IR
کد خبر : 254225
پنج شنبه 11 آبان 1402 ، 17:33

« پیوند میان اسطوره و نمایش و زندگی »

نگاهی متفاوت به نمایش آرش ، روایتی دیگر

« پیوند میان اسطوره و نمایش و زندگی »

نمایش انعکاس وسیعی است که از بافت آن می توان راهی به جهان اندیشه ی شگفت انگیز اساطیری و کهن گشود و سید صادق فاضلی به درستی به موازات جهان پر اضطراب و اسطوره ای آرش ، جهان پر اضطراب و پر تنش خانواده ای جنوبی را نشان می دهد که همچون آرش بهرام بیضایی، محکوم به سرنوشت اجباری خود هستند

 *بامداد زاگرس آنلاین -آرزو کهوازی:نمایشنامه آرش نوشته بهرام بیضایی با تمام متون و روایت هایی که تا کنون پیرامون اسطوره آرش کمانگیر نوشته و یا سروده شده ، متفارت است . تفاوت به معنی واقعی واژه متفاوت!

ما در این متن با موقعیت هایی کاملا انسانی و ملموس مواجه می شویم که برآمده از زندگی حقیقی انسانی است و بهرام بیضایی برآن است تا با به کارگیری اسطوره و نیز مفهوم و معنای نهفته آن ، ناخودآگاه ذهن انسان امروز را بیدار کند . از آنجا که اسطوره ، تصویر نمادین طبیعت است و با ساختار جمعی اش به انسان ها کمک می کند موجودیت و ساختار خود را تعیین کنند ، بهرام بیضایی نیز با بازاندیشی در اسطوره آرش در عصر جدید گویی بدنبال پاسخی برای چرایی های انسان معاصر از هستی اش می باشد.

 

---

و اکنون نمایش «آرش ؛ روایتی دیگر» که بازخوانی و کارگردانی سید صادق فاضلی است روایتی زنده و کاملا معاصر از شاهکار بهرام بیضایی را به تصویر می کشاند . در نمایش آرش روایتی دیگر، بدرستی اسطوره به زمان اکنون آمده است و ما مفاهیم و موقعیت های این نمایش را تماما در زندگی حقیقی خود تجربه می کنیم . مفاهیم و معضلاتی از جمله دغدغه مسکن ، روابط انسانی ، جنگ ، خیانت و غیره . بگفته ی جوزف کمپبل اسطوره شناس آمریکایی:  هنرمند کسی است که اسطوره را به دوره و زمانه خود انتقال دهد و اکنون سید صادق فاضلی اسطوره آرش را در دل خانواده ای جنوبی می آورد و این پرسش را مطرح می کند که براستی اسطوره و یا اسطوره های زمان ِ اکنون ما چه کسانی هستند ؟؟ و به تعبیری دیگر ، آرش های زمانه ی ما چه کسانی هستند ؟؟ خانواده های جنگ زده ای که محکوم به ترک دیار و سرزمین شان می شوند؟ هنرمندانی که نانشان در گرو هنرشان است ؟ و یا انسان هایی که ناخواسته قربانی سرنوشت می شوند؟

 

---

بهرام بیضایی معتقداست که عصر اساطیر فقط متعلق به آغاز تاریخ نیست  بلکه عصر اساطیر هرگز نمی گذرد و انسان در طول تاریخ اسطوره های زمان خودش را به نسبت اینکه در کدام لحظه تاریخ و کجای جهان ایستاده ، می سازد. کاری که سید صادق فاضلی در این نمایش بخوبی از عهده آن برآمده است. او خانواده ای را نشان می دهد  که برای گریز از بیگانگی اش در عصر حاضر به آثار روزگار دیرین  پناه می جوید. به هنر ، به تئاتر و به اسطوره آرش . اسطوره ای که زاده ی همین قشر از اجتماع است. مردی ستوربان که گیتی او را برگزید تا به خندگانی گیرد. مرد ستوربانی که آماج آشفتگی است اما به خودش تکیه می کند و جانش را در تیر می گذارد تا مرز را تعیین کند. 

   ---

به زعم بنده سید صادق فاضلی به آنچه که رسالت و کارکرد راستین نمایش می باشد ، واقف و آگاه است . با ارجاع به نوشته روح انگیز راهگانی در کتاب تاریخ نمایش، تئاتر و اسطوره در عهد باستان که : نمایش نمود رنج و مبارزه ی بشر در دوره های تاریخی و آینه ی تمام نمای نیازهای انسان زمان خود بوده است ، می توانیم ببینیم که نمایش آرش روایتی دیگر جز این نیست و نیز همچون ذات نمایش ، سرشار از حقانیت است . خانواده ای که آقای فاضلی تصویر می کند نمود مبارزه انسان امروز است . هر کدام از اعضای این خانواده به گونه ای بدنبال چرایی های خود، می خواهند موجودیت و ساختار خود را تعیین کنند . آنها بدنبال هویت و گذشته گمشده خود هستند ، گذشته ای که بواسطه جنگ متزلزل شده است. و چه دقیق برخی دیالوگ های نمایش به درستی موقیت کنونی خانواده را نشان می دهند . آرش کیست ؟!! همان که می شناختی ! مرز نشینی نادان .... راه نشینی از آن سان که زندگی شان به تاراج می رود ....

---

نمایش انعکاس وسیعی است که از بافت آن می توان راهی به جهان اندیشه ی شگفت انگیز اساطیری و کهن گشود و سید صادق فاضلی به درستی به موازات جهان پر اضطراب و اسطوره ای آرش ، جهان پر اضطراب و پر تنش خانواده ای جنوبی را نشان می دهد که همچون آرش بهرام بیضایی، محکوم به سرنوشت اجباری خود هستند . خانواده ای که چون آرش، نان شان در گرو باد است و سخت ترین جنگ افزارش تئاتر است و خانه اجاره ای شان هر لحظه با تهدید های صاحب خانه به زمان تخلیه نزدیک می شود. اما  این آدمها در این شرایط سخت و بحرانی به رسالت شان یعنی هنر تئاتر ، ادامه می دهند و  این شاید استعاره ای است از وضعیت بحرانی تئاتر در خوزستان ! که هنرمندانش در شرایطی بغرنج با تمام مشکلات، این چراغ را روشن نگاه داشته اند.

 

---


در صحنه پایانی این نمایش آنگاه که این خانواده مجبور به ترک خانه اجاره ای خود هستند کارگردان حجت  را بر مخاطب تمام می کند و خروج بازیگران از قاب جادویی صحنه را مصداق حقیقی دیالوگ درخشان نمایش می سازد؛  من از خانه بسیار دورم و دریغا که خانه ایی باشد .......

 

---

نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !

ارسال دیدگاه
ارسال نظر
captcha
آخرین اخبار
حضور دوباره  «اثر ایران» در شورای شهر ایذه

حضور دوباره «اثر ایران» در شورای شهر ایذه

چندی پیش خبری مبنی بر از بین رفتن اثر هنرمند ...
بهار در ادب فارسی

بهار در ادب فارسی

منوچهری دامغانی بزرگترین شاعر طبیعت گرای ...
هدف مان آشنایی مردم با  محصولات هنری سرامیک است

هدف مان آشنایی مردم با محصولات هنری سرامیک است

در حال حاضر محصولات ما برای کشور بحرین و ...