به گزارش بامداد زاگرس آنلاین :این کتاب که توسط نشر شهاب ثاقب منتشر شده مورد استقبال علاقمندان به شعر و ادبیات قرار گرفته است
باهم دو شعر از این کتاب را می خوانیم
پنجره
پنجره را باز کن
و مرا در آن سوی خیابان مه گرفته ببین
که چشم از ستاره روشن افق برنداشتم
با آنکه درسهای خالی من
تنهاتر از هر زمان دیگر است
ترانه
برای من ترانهای بخوان
ترانه که بوی خاک میدهد
به رنگ آذرخش و آب
ترانهای چنان پر از جنون مستی شبانهها
که بر زمین نماندهام قرار
تو شعر جاودانه منی
تو را سرودهام به گوش باد.
تو را نوشتم به روی برگ به روی ذره ذرههای شب
به روی آفتاب
کنون که پرسی میزنم به راه پرهراس
نه نام خود شناسم ونه شهر و خانه را
تو خود، خود منی که میرسی ز راه دور
به دستت آینه مرا به من نشان بده
بخوان ترانه امید را
که در گلوی من به انتظار مانده است
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه