بامداد زاگرس آنلاین ؛ خبر درگذشت استاد کاووس غولی گله ، از پیشگامان شعر و ادبیات جنوب و از چهره های شاخص زاگرس و مسجد سلیمان ، اهالی فرهنگ و شاگردان او را سوگوار کرد
سید علی صالحی ، شاعر برجسته ایرانی -که از دوستان آن فقید سعید است - در یادداشتی اختصاصی یاد و نام او را گرامی داشت ،
یادداشت این نویسنده و شاعر تاثیرگذار جنوبی را در ادامه بخوانید؛
«کاووس ، مرید ، مقیمی »
در رثایِ کاووس غولی گله:
روشناییِ سلوک اش را درک می کردم . ِآنقدر معلم بود که دورادور هم در می یافتی باید آموزگار باشد. از پیشگامان جریان روشنفکری و گهواره بانانِ نخستِ واژه ها در m.i.s بود.
مسجد سلیمان ستم دیدۀ بی پناه. از قضا جنب منطقۀ باستانی «سرمسجد» می زیست. هر از گاه او را نیز مثل مأوا گرفته های
قلوبِ پرشور ( علی مقیمی ، مرید میرقائد ) می دیدم . نیمۀ دهۀ پنجاه خورشیدی که من از درس و مشق دورۀ دبیرستان ، در
می رفتم به عشق شعر، کاووس را همان ایام دیدم. متعلق به نسل پیش از ما بود.
عادت درستی نیست این همه مرده گانِ خویش را ستایش کنیم. مبالغۀ بی حد ، ورود به اقلیم دروغ است. ذکرِ جَنَمِ خیر خواهِ قلی گله ( غولی گله ) امری عالی و پرعزت است، و نیاز به اغراق ندارد.
حقیقتا روشناییِ رفتار و آن دل صافیِ آمادۀ سلیم به او اجازه نمی داد از حسادتِ کور... سهمی ببرد .
مشوق بود ، هرگز سَلبی برخورد نمی کرد . من همین روحیۀ رهوارِ ایشان را دوست می داشتم ، مثل مرید ، مثل مقیمی . عهد
نوجوانی و جوانی من بود . از صمیم وجودش گفت: «جایزه فروغ حق تو است ، با همین ایمان جلو برو! »ایستاده بودیم کنار دکۀ روزنامه فروشی مرحوم قنبری! خالص بود، راست می گفت، مشوق بود.
معلم یعنی این.چقدر من خوش اقبال بودم که یارانی مثل مقیمی،مرید و .... داشتم.دوستی من با قلی گله در محدوده « آشنایی»
تعریف می شد.اما با مرید و مقیمی رفیق بودم. گاه عصرها از سر اتفاق رخ به رخ می شدیم . صورتش پر از چشمۀ نور می شد :
بی ریا و روشن. برادر بزرگ من بود. همان زمانِ محدود ضمن قدم زدن در تنها خیابانِ شلختۀ مسجدسلیمان ، کلی از او آموختم.
کاووس قُلی گله ازجمله یاران درستی بودکه دیدنش عین شادمانی و اعتماد بود. می شد بدون خودسانسوری با او درد دل کرد،
شعر خواند، و خرسندی را به یاد آورد، ای مسجد سلیمانِ در سختی ها « اَنجنییده» .... تو چه داشتی و چه داری که این همه اولادِ
جلیل در «نوشتن» ...!؟
کاووسِ کلماتِ ما هم رفت . حالا حالا ها طول می کشد تا باورم شود. تا قلبِ قیامت گریزِ ما هست، این دوستان مانا کجا را دارند بروند؟! همین جا، در جان ما جا دارند.
سید علی صالحی -تهران
شنبه نهم اسفندماه
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه