هوا گرم و یک روز عادی و شلوغ در خیابان امیری است؛ برجهای دوقلوی متروپل، بین ساختمانهای خیابان خودنمایی میکنند؛ یکی ساختمان پزشکان شده و دومی هر چند نیمه کاره اما راهاندازی شده است. کارگران در ساختمان نیمه کاره متروپل در حال کارند. رهگذران در رفت و آمدند، یکی برای فرار از گرما در کافه "مری" متروپل بستنی میخورد، یکی در ماشین در انتظار همسر و فرزندانش است. مردم خریدها و کارهای روزمره و عادیشان را میکنند که ناگهان، همه جا تیره و تار میشود؛ متروپل ریخت.
تصورش هم غیر ممکن است که در برجی با این زرق و برق بنشینی اما ناگهان آوار شود بر سرت؛ عجیب اما واقعی. متروپل بر سر آبادانیها فرو ریخت.
کوچه دلتنگی و حسرت آبادانیها...
برجی که قرار بود مکانی برای گشت و گذار مردم و خوشگذرانی آبادانیها باشد که هنوز زخمهای جنگ را بر تن دارند، قتلگاه یک سری آدم بیگناه شد؛ برج "حسین عبدالباقی" که با پارتیبازی، زد و بند و بیضابطه قد کشید، در یک لحظه فرو ریخت.
شاید تا قبل از آن حادثه، برای خیلیها کوچه متروپل با میز و صندلیهایی که میچیدند، قشنگ و دلگشا بود اما حالا شده کوچه دلتنگی و حسرت...
متروپل ریخت و یادمان داد که آدم به لحظهای بند است و نمیداند شاید همین الان، ساختمانی بر سرش فرو بریزد و این وحشت را در دل مردم، مخصوصا آبادانیها گذاشت که نکند باز هم ساختمانها روی سرشان آوار شوند.
خبر ریختن متروپل، مثل بمب منفجر شد؛ همه جای خیابان امیری پر از تکه آجرها و آهن پارههای ریزش این ساختمان بود و خیابانها شلوغ. مردم زیادی زیر آوار بیمسئولیتی، گرفتار شدند و خانوادهها داغدار و در انتظار.....
مردم از گوشه و کنار آبادان و شهرهای دیگر آمدند تا عمق فاجعه را ببینند و شاید بتوانند کمکی کنند؛ با بیل و کلنگ و دست خالی آوارها را برمیداشتند و هر چه در توان داشتند آوردند. نیروهای امدادی و آتشنشانها هم آمدند، مصدومان را در همان ساعات اولیه از زیرآوار خارج کردند اما هر چه میگذشت، دیگر کسی زنده بیرون نمیآمد و جانباختگان یکی پس از دیگری بیرون کشیده شدند.
مادرانی که مرگ فرزندانشان را باور نکردند
آبادان باز هم سر تیتر خبرها شد، خبرهای عجیب و تلخ؛ روزها کار آواربرداری ادامه داشت و دیگر امیدی به زنده خارج کردن کسی از زیرآوار نبود اما بودند خانوادههایی که پس از یکی دو هفته هم هنوز امید داشتند فرزندانشان زنده از زیر خاک بیرون بیایند؛ مثل مادری که میگفت پسرش ورزشکار و جوان است و حتما زنده مانده است.
آبادان عزادار
آبادان در غم نشست؛ مرثیهخوانی شروع شد؛ زنان به شیوه زنان عرب خوزستانی، هر روز عزاداری کردند و بر سر و سینه خود زدند. صدای سنج و دمام در سراسر شهر پیچید.
خانوادهها در اطراف متروپل و بعضی در چادرهای هلال احمر در گرمای بالای ۴۰ درجه خوزستان نشستند؛ خانوادههایی که هفتهها در انتظار قسمتی از پیکر عزیزشان ماندند مثل پدر عبدالرحمن و عبدالامیر بهبهانی، دو مربی رزمیکار شهر آبادان که از قضا کارگران برج متروپل بودند.
مردم آبادان در آن روزهای عزاداری هم در محل آواربرداری متروپل کم نگذاشتند. همسایهها آب خنک، غذا و هندوانه بین نیروهای امدادی، خبرنگاران و کارگران توزیع میکردند؛ هر جور بود میخواستند کمکی کنند.
هر روز پیکر عزیزی را بیرون میآوردند و با بیرون آوردن هر پیکر از زیر خاک، قلب پدر، مادر یا خواهر و برادری که در انتظار بودند میایستاد؛ و این بار هم آبادانیها دلشان خون شد.
متروپل، ۴۳ قربانی گرفت و ۳۷ مجروح را نیز راهی بیمارستانها کرد؛ قربانیهایی که از کودک و جوان تا پدر و مادر بینشان بود.
جوانانی که قربانی متخلفان متروپل شدند
مریم قربانی و رامین معصومی تازه عروس و دامادی که با هزار آرزو کافه "مری" را در متروپل افتتاح کردند، از قربانیان این فاجعه بودند، کافهای با پایانی تلخ. شیرین معصومی، خواهر رامین هم زیر آوار متروپل جان داد، دختری که یکی دو هفته مانده بود به عروسیاش.
ملیکا و میترا صالحیان هم دو خواهر نوجوانی بودند که همراه زنعمویشان مقابل یک بستنیفروشی جنب ساختمان متروپل آبادان ایستاده بودند که ناگهان ساختمان فرو ریخت؛ هر سه زیر خاک دفن شدند.
آرین و علی (عرفان) ۱۴ و ۲۰ ساله، پدرشان فوزی جلیلیان ۵۲ ساله و پسرعمویشان حمیدرضا ۱۶ ساله هم از قربانیان این حادثه بودند؛ خانوادهای که در یک چشم بر هم زدن از دست رفت و یک شهر را عزادار کرد. این نوجوانان و جوانان تنها تعدادی از قربانیان متخلفان متروپل هستند.
ادامه فاجعه با قتل برادر مالک ساختمان متروپل
با افزایش تعداد جانباختگان متروپل، دل مردم بیشتر میسوخت و کم کم عزاداریها با اعتراض همراه شد. هر چند نام "حسین عبدالباقی" مالک متروپل و صاحب هولدینگ عبدالباقی میان قربانیان حادثه بود اما گویا مردم آبادان این حرفها را باور نداشتند. آجیلفروشی عبدالباقی در همان روزهای اول به آتش کشیده شد. بعد هم چند نفر مسلحانه به مجید عبدالباقی برادر مالک ساختمان متروپل آبادان، حمله کردند و او را مقابل منزلش در آبادان کشتند.
آواربرداری متروپل هم قربانی گرفت
بعد از بیرون آوردن اجساد از زیر آوار متروپل، کار آواربرداری این ساختمان آغاز شد؛ هر چند در طول این مدت مغازهها و خیابانهای اطراف بسته بود اما باز هم حین آواربرداری، متروپل ریزش کرد و یک نفر کشته و دو نفر مصدوم شدند.
خیابان امیری، یک سال بعد از فرو ریختن متروپل
در نهایت، ۷ دی ماه پارسال، باقیمانده ساختمان متروپل به صورت کامل تخریب شد اما همچنان اطراف آن حصار بستهاند. لودرها در حال کارند و دارند آهنهای کار شده در زیرزمین و پارکینیگ را خارج میکنند. آثار فرو ریختن متروپل هنوز روی یکی دو ساختمان اطراف هم توی چشم میزند.
حالا یک سال از این فاجعه میگذرد؛ هنوز مردم آبادان و خیابان امیری در بهت هستند. بازار خلوت است. همچنان هلدینگ عبدالباقی در حال ساخت ساختمان در آبادان است و ساختمانهای دیگری از عبدالباقی هم در حال استفادهاند.
شیشههای قل دیگر متروپل ترک برداشته و ساختمان کاملا تعطیل است؛ تنها آشفروشی، "مقدم" باز است. بنر عکس جانباختگان متروپل روی حصار آبیرنگ محل حادثه به چشم میخورد؛ یکی از عکسها را کندهاند، انگار کسی نخواسته است که عزیزش را بین کشتهها ببیند.
خیابان امیری مثل قبل نیست. ماشینها در نزدیکی متروپل پارک نمیکنند. حتی بعضی میترسند از کنار آن رد شوند؛ انگار هنوز وحشت دارند.
بیشتر کسبه اطراف محل حادثه سر کارشان برگشتهاند اما هر لحظه که چشمشان به این ساختمان میافتد یاد آن لحظه شوم میافتند، انگار همین دیروز بود.
مردم میگویند در نوروز امسال مسافرانی که از نقاط مختلف کشور به آبادان میآمدند، به محل حادثه هم میآمدند تا متروپل را ببینند. چند لحظه میایستادند و فاتحهای می خواندند و میرفتند.
کسبه بازار از روزهای امیری میگویند…
اسماعیل یکی از کارکنان آشفروشی مقدم، تنها مغازهای در قل باقیمانده متروپل باز است، میگوید: هیچ کس فکر نمیکرد این اتفاق تلخ بیفتد. ان حادثه در روز اتفاق افتاد، شبها خیابان امیری بسیار شلوغتر است و اگر شب این اتفاق رخ میداد، فاجعه بزرگتری میشد.
او ادامه میدهد: تا قبل از حادثه، مجتمع پزشکی متروپل بسیار شلوغ بود. کوچه متروپل هم جای خوبی برای تفریح بود. شهر داشت جان تازهای می گرفت که با این حادثه همه چیز تلخ شد.
چهرههای آشنا روی بنر جانباختگان متروپل
اسماعیل میگوید: قبلا بازار امیری همیشه شلوغ بود اما بعد از این حادثه این خیابان سوت و کور شده است و این خاطره تلخ در ذهن تک تک آبادانیها مانده است و برخی حاضر نیستند پایشان را در خیابان امیری بگذارند.
او ادامه میدهد: مغازه ما چند ماه تعطیل بود. مجبور بودیم برگردیم اما کار برایمان بسیار سخت است. در تعطیلات عید نوروز بنر عکسهای کشتهشدگان متروپل را روی حصار متروپل زدند. تنها یک بار به این عکسهای روی بنر نگاه کردم. همه آنهایی را که در عکسها میبینیم، یادآور لحظات زیادی هستند و بیشتر آنها را میشناختم و با آنها در ارتباط بودم. هر روز میآمدند آش میخریدند و با هم حرف میزدیم.
این کاسب بازار امیری میگوید: بعضی از مشتریها میترسند به این سمت خیابان بیایند. دیگر بازاری امیری به شرایط قبل برنگشت و هنوز ترس و غم در دل آبادانیها مانده است.
شرایط خطرناک قل دوم متروپل
یکی دیگر از شهروندان آبادانی در مورد وضعیت بازار امیری بعد از حادثه متروپل می گوید: بعد از فروریختن متروپل ترسی در جان مردم افتاد. گفته میشود قبل از حادثه، ساختمان لرزش داشت پس مردم باید احتیاط میکردند اما متاسفانه این اتفاق تلخ رقم خورد و عدهای بیگناه کشته شدند.
وی ادامه میدهد: با ریزش این ساختمان، آبادان بیشتر معروف شد و همه درمورد این حادثه حرف میزدند. در این حادثه یکی از بهترین دوستانمان را از دست دادیم. دوستمان در این ساختمان کار نمیکرد؛ از بد حادثه آن روز به متروپل رفت و ساختمان خراب شد. خانوادهاش داغان شدهاند.
این شهروند میگوید: " آقای عبدالباقی" آنقدر پولدار است که دارد در دبی معامله میکند و هیچکس به او نگفت بالای چشمت ابرو است.
وی ادامه میدهد: هنوز داریم در این خیابان میرویم و میآییم. بعد حادثه متروپل، قل دیگرش تخلیه شد. چند جای این ساختمان شکسته و حالا این ساختمان هم خطرناک است. چرا تخریب نمیشود؟ حداقل محکمسازی شود. اگر این ساختمان بریزد، فاجعه دیگری رخ میدهد.
یکی دیگر از مغازهداران خیابان امیری آبادان میگوید: ۵ دقیقه قبل از فرریختن متروپل، مغازه را بسته بودم و لحظه وقوع اتفاق نبودم اما هنوز به خانه نرسیده بودم که دیدم گرد و خاک همه خیابانهای اطراف را گرفته است.
او میگوید: امروز یکی از مشتریهایم میگفت که هر وقت به خیابان امیری میآید از این ساختمان میترسد.
این مغازهدار آبادانی میگوید: قبلا خیابان امیری تا ۱۲ شب شلوغ بود و مردم شاد بودند اما دیگر آن شور و نشاط به اینجا برنگشت. حالا تنها ترافیک در این خیابان داریم و دیگر به قبل برنگشت.
او ادامه میدهد: آقای جلیلیان که خودش، دو پسرش و برادرزادهاش در این حادثه کشته شدند، چند سال بود که در خیابان تهلنجیهای آبادان بستنیفروشی داشت اما دو هفته بود که بستنیفروشیاش را به متروپل منتقل کرده بود که حادثه اتفاق افتاد.
او میگوید: از صبح که مغازه را باز میکنیم این عکسها را میبینیم و تاسف میخوریم. پنجشنبهها دیگر دل آدم میگیرد.
او ادامه میدهد: متروپل مجوز ساخت پنج طبقه را داشت اما مالک آن را به ۱۰ طبقه رساند. ساختمان زیبایی بود اما محکمکاری نکردند و اگر کار اساسی انجام میشد، این اتفاق نمیافتاد و به این روز نمیرسیدیم. دو ماه دیگر قرار است آن قل متروپل هم باز شود.
هر روز، به یاد مریم
یکی از فروشندههای یک مغازه آرایشی بهداشتی در خیابان امیری که دوست مریم قربانی از صاحبان کافه مری است، نمیتواند در مورد این حادثه حرفی بزند. هنوز عصبانی و ناراحت است.
او میگوید: هر روز که از این خیابان رد میشوم یاد مریم میافتم. حالا عکسهایشان را اینجا نصب کردهاند اما عکس کم است و باید اینجا را به عنوان یادبود جانباختگان متروپل بگذارند نه اینکه بیایند برجسازی کنند.
با چشم خودمان دیدیم
یکی دیگر از مغازهداران خیابان امیری میگوید: روز حادثه من در مغازه نبودم اما پسرم در مغازه بود. پسرم جلوی چشمانش دید که یک ماشین پارک کرد و زن به سمت داروخانه رفت و دو بچه در ماشین ماندند که ساختمان روی ماشین خراب شد و ماشین پرس شد. بعد از این اتفاق، پسرم مدتی نتوانست مغازه بیاید و از نظر روحی بسیار آسیب دید.
او که در یکی از کوچههای اطراف متروپل زندگی میکند، ادامه میدهد: داشتم ناهار میخوردم که شنیدم این اتفاق افتاده و دویدم دیدم یک ماشین وسط خیابان زیر آوار است و یک نفر دستش را از ماشین بیرون آورده و تکان میدهد. این صحنه بسیار سخت و تلخ بود.
این مغازهدار میگوید: مردم در آن روزها کم نگذاشتند، نوشیدنی، ساندویچ و غذا آوردند و بین امدادگران و بقیه مردم توزیع کردند. حسینیه هم جایی برای استراحت مردم شده بود.
او از وضعیت زیرساختها در این خیابان انتقاد میکند و ادامه میدهد: بعد از این حادثه خیابان خلوت شده و بازار خوابیده است. امیری مثل قبل نشده است.
در محل حادثه متروپل چه خبر است؟
هر چند برخی مردم میگویند که ماشینهایی که در حال کار کردن در محوطه متروپل هستند دارند عملیات گودبرداری برای احداث ساختمان جدید را انجام میدهند اما یکی از افرادی که در ارتباط حقوقی با مالک متروپل است و در محل حضور دارد به خبرنگار ایسنا میگوید: هنوز زمین ساختمان متروپل در مالکیت هلدینگ عبدالباقی است و مصادره نشده است.
او اضافه میکند: این ساختمان تنها تا زمان پرداخت دیه همه جانباختگان و مصدومان توقیف شده است و اگر مبلغ دیه کم آمد در مزایده آن را میفروشد اما اگر همه پول پرداخت شد آزاد میشود. فعلا این گودبرداری تنها برای حال خارج کردن آهن و ملیگردها از زیر زمین انجام میشود.
وی ادامه میدهد: تحت هیچ شرایطی دیگر اینجا ساختمانی ساخته نمیشود. شاید در آینده اینجا ساختمان احداث شود اما توسط آقایان عبدالباقی انجام نمیشود. تحکیم قل دیگر متروپل نیز تایید شده و قرار است تا مدتی دیگر بازگشایی شود.
به گزارش ایسنا، از محل حادثه سینما رکس تا محل حادثه متروپل یک خیابان فاصله است؛ در دوم خردادماه سال گذشته، آبادان دوباره داغدار شد.
همه بازار امیری را به شاد و سرزنده بودن آن میشناسند. نیانبان میزدند و میرقصیدند و مهمانها و مسافران آبادان هم همراهیشان میکردند اما با فرو ریختن متروپل، شور و نشاط از آبادانیها گرفته شد. انگار آبادان برای همیشه در غم و ماتم فرو رفته است.
گزارش از: دلال آلبوشهبازی، خبرنگار ایسنا
نظرتان را درباره این مطلب بنویسید !
ارسال دیدگاه